شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

شیرین زبونیهای قند عسلم7

دیروز عصر نشسته بودم که عمه فروغ زنگ زد از بندر که میخوام حال امیر مهدی رو بپرسم گوشیو بده باهاش حرف بزنم!غافل از اینکه امیر مهدی در حال تماشای سیدی ماداگاسکاره! مامان:امیر جان عمه فروغه باهاش حرف بزن! امیر مهدی:سلام خوبی؟فروخ(فروغ)!!این خانم بده میخواد اقا شیره  رو بکشه!و .....تمام داستانو و جزیاتشو اهنگهاشو صحنه های با و بدن دیالوگشو داشتی تشریح میکردی .... من اینجا از خنده مرده بودم و فنوخ(فروغ)!!1تو بندر از خنده روده بر شده بود ....خلاصه دقیقا نیم ساعت طول کشید هر چی میگفتم گوشیو بده ....خلاصه بالخره من گوشیو گرفتم گفتم فروغ جان شما قطعش کنید!همون موقع سریع گفتی: امیر مهدی:فنوخ(فروغ)!شما قطعش کنین ...
26 تير 1392

شیرین زبونیهای قند عسلم6

توی این تابستون که سرماخوردگی من ادامه داره به کنار سرفه های وقت خواب مرتب اذیتم میکنه نمونه اش دیشب بودکه مرتب سرفه میکردم بابا محمد هم خواب بودو... مامان در حال سرفه کردن... امیر مهدی:مامان !هیسسسس!ساکت باش!بابا میخواد بخوابه!!! مامان: امیر مهدی دیشب قبل از افطار نشسته روبه روی من و میگه.... امیر مهدی:مامان!کاشکییییییییی بریم عزیزجون!(مامان منو میگه!) مامان: بمیرم برای دل تنگیت عزیزم !یک دفعه دل تنگ شدی گلم!   ...
24 تير 1392

پرستار

امشب منو بابا در خانه تنهاییم یک شام خوشمزه مهمان باباییم    مامان من امشب پهلوی بیمار است مامان خوب من آخر پرستار است   از وبلاگ کودک من(سپیده جان). ...
23 تير 1392

شیرین زبونیهای قند عسلم5

امیر مهدی:مامان بیا موهاتو خوشگل کنم!!! مامان:باشه پسرم! و مامان بیچاره نشسته و خبر نداره امیر با یک قیچی  توی ست لوازم خودش موهای مامانو کوتاه کرد!!!!!!!!!!!!! امیر مهدی:من شیفتم دیرم شده!!!! این جمله بالا ورد زبان امیر مهدیه(از مامان یاد گرفته!) امیر مهدی وقتی من دیشب شب کار بودم خونه مامان بابایی بود و باباش هم برای کاری رفته بود شهرستان و همون دیشب قرار بود برگرده ساعت 9 هر چی به بابایی زنگ زدم جواب نداد زنگ زدم خونه مامان بابایی ببینم رسیده یا نه صدای پسرونه ای پشت تلفن الو گفت من فکر کردم امیر محمد پسر عمه امیر مهدیه که 2 ماه ازش کوچکتره و همیشه عادت داره تلفن هارو جواب میده صداشم یک ک...
23 تير 1392

نوبتی هم که باشه نوبت منه!

  سلام گل نازم!عزیزدلم این بار نوبت مامان بود که بعد از پسرش توی این هوای گرم تابستونی!!!!سرما بخوره نفسم! دست عزیزجونت(مامان گلم)درد نکنه لطفش همیشه شامل حال ماست برام سوپ درست کرد و اورد قشنگم!بدنم خیلی درد میکنه بیشتر از این نمیتونم بنویسم .به امید سلامت و بهبودی! ...
22 تير 1392

شیرین زبونیهای قند عسلم4

امیر مهدی:مامان برام نی نی بیار! مامان سواستفاده گر!:قول بده پسر خوبی باشی غذاتو بخوری و ... امیر مهدی:نمیخورممممممممممم!!!! مامان:پس نی نی نمیاریم! چند لحظه بعد کنجکاوانه ازش میپرسم: مامان :حالا نی نی داداش باشه یا دختر (به جای خواهر اشتباهی گفتم دختر!) امیر مهدی:داداش باشه دختر هم باشه!!! مامان:نه فقط یکی رو بگو !خواهر یا برادر؟ امیر مهدی:داداش باشه! مامان:اسمش چی باشه؟ امیر مهدی:محمد غدیر!!!!!(اسم نی نی دوست بابا رو میگه!!!) معلوم شد امیر مهدی محمد غدیرو خیلی دوست داره! امیر مهدی:مامان شیر بده! مامان در حال ریختن شیر داخل شیشه......
22 تير 1392

کودک متول تیر ماه

    اين نكته را در جايي بنويسيد تا براي هميشه در ذهنتان حك شود و هر روز متعجب نشوييد: ((خلق و خوي بچه متولد تير شما با همان سرعتي كه پوشك او را عوض مي كنيد تغيير مي كند. اين دنيا براي كودك قمري جاي جديدي است. او از همه چيزهاي خوشمزه اي كه مي خورد يا مي نوشد بسيار لذت مي برد و مجذوب تصاوير رنگارنگي مي شود كه از جلوي چشمان تيزبين او مي گذرند و اين همه را در حافظه پربار خود ثبت مي كند. او هرچه را كه تجربه كند به ياد مي سپارد. همين طور كه بزرگ مي شود هر احساس و عاطفه اي را به خاطر مي سپرد و قادر است آن را به طور دقيق به ياد بياورد. ذهن فعال كودك تير ماه، از صبح تا شب، هر چه را مي بيند و مي شنود در حافظه خود ثبت مي كند. والد...
21 تير 1392

play station

    من بلدم play stationبازی کنم نگاه کن مامانی!!! مامان:الهی قربون اون بازی کردن و نگاه کردنت برم عزیزممممممممممممممممممممممممممممم ! ...
21 تير 1392

شیرین زبونی های قند عسلم3

امیر مهدی:مامان!ساعت چنده؟دوازده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان: قبل از رفتن به مهدکودک: امیر مهدی:ماماننننننننن!نریم مدک(مهدکودک!)باشه!نریم باشه! مامان:(دروغ مصلحتی )باشه پسرم! چند ثانیه بعد..... امیر مهدی دوباره تمام جملات بالا را مرتب مثل طوطی تکرار میکنه!!!ثانیه ای یک بار!!!! مامان در حال درست کردن افطار: امیر مهدی:مامان غذا میپزی؟ مامان:اره پسرم دارم برای بابایی افطار درست میکنم. امیر مهدی:مامان!برا منم درست کن باشه؟ امیر مهدی دستشو مشت کرده انگار یک چیزی تو مشتشه با عجله میاد سمت من! مامان:چی تو دستته؟ امیر مهدی:س و س ک!!!!تو رو بخوره!(...
21 تير 1392