شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

قضاوت و شناخت

  سلام قند و عسلم!خیلی خوبه که هر کاری میکنیم و هر شرایطی برامون پیش میاد روش فکر کنیم حتی کوچکترین چیز چون من فکر میکنم چیزهایی که به نظرمون بی اهمیت هستند میتونند برامون نکات اموزنده ای داشته باشند.نمونه اش... مامانی گلم امروز وقتی داشتم قیسی میشستم و از اونجا که عاشق میموه های تابستونم وقت شستنشون مرتب ازشون میخورم اما میوه هایی مثل قیسی و زردالو رو حتما باید باز کرد و توشونو دید چون از روی ظاهر زیبایشان نمیشه فهمید توشون سالم هست یا نه ممکنه داخلشون کرم خوردگی داشته باشه و اما عزیزم ادمها هم همینطورند پس از روی ظاهر نباید روی مردم قضاوت بد یا خوب کرد و دیگه اینکه نباید همیشه دنبال زیبایی ها بود چون ممکنه درست برعکس انتظار...
27 خرداد 1392

جون من گولم نزن...!

  سلام فرشته اسمونم!اشتباه نمیکنی گلم این عکس مال وقتیه که نی نی بودی و خوب غذا میخوردی نه مثل الان عزیزترینم که روز و شب میان و میرن نمیفهمم چی خوردی گلم...مثلا همین دیشب در حین شام دادن به گل پسر : مامان:امیر مهدی جان این قاشق پلو رو بخور برم نوشابه بیارم! امیر مهدی:مامان! جون من گولم نزن!!!!!!!!!!! شیرین عسلممممممممممممممممم میخورمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!!!! ...
27 خرداد 1392

نظر سنجی2

یک مسابقه وبلاگی با اجازه ساغر خانم از وبلاگش برداشتم و اما سولات... اگر ماهی از سال بودم ... اسفند ماه تولد خودم!چون همه منتظر رسیدن بهارن و این انتظار خیلی قشنگه.   اگر روزی از هفته بودم  ...  پنج شنبه!بخاطر اینکه هفته تموم میشه فرداش جمعه است و یعنی استراحت و شادی...(البته نه تو شغل ما!!!)   اگر عدد بودم  .. پنج!   اگر جهت بودم... مشرق(محل طلوع خورشید)   اگر همراه بودم.. همراه همیشگی امیر مهدی عزیزم و همسر و مادرم.   اگر نوشیدنی بودم... شیر کاکایو یا شکلات گلاسه!!!   اگر ثواب بودم... عبادت خالصانه و بی...
23 خرداد 1392

میپرستمت !

  انچه من را در برابر کارهای سخت و شبکاریها و خستگیهایش صبور میکندامیدیست که برای در اغوش کشیدن تو و دیدن تو دارم عزیزترینم!لحظه هایت سرشار از شمیم اقاقیا باد!....زندگی ام با تو بوی یاس گرفت و لحظه هایم با یاد تو ارامش گرفت صادقانه و بی ریا و از اعماق وجودم میپرستمت .گرما بخش وجودم و تسکین دهنده قلب من تویی نازنینم.تو را که میبینم چشمانم نور میگیرند ...با بوسیدن تو غرق در شمیم اطلسی ها میشوم...نگاهت را از من نگیر که با ان جانی تازه میگیرم...همیشه بمان ...با من بمان مهربانترینم ...عاشقانه و از عمق قلبم میپرستمت...! ...
23 خرداد 1392

خونه کوچک و دردسر!

سلام فرشته اسمونم!همیشه نباید از شیرین کاریهای تو بگم که!بذار از دسته گلهای خودمم بگممممم!!!!!!!! امروز داشتم با دوستم فرزانه راجع به برنامه جشن تولدت صحبت میکردم و میگفتم چون خونه مون کوچکه باید ماشین شارژی و موتور و ...امیر را بردارم و چون من همیشه مهمان میخواد بیاد ماشینهاشو میذارم تو حمام!!! و به جای اینکه به فرزانه بگم ماشینشو میذارم تو حمام گفتمممممم:ماشین امیرو میذارم تو یخچال!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فرزانه منفجر شد از خنده ...
22 خرداد 1392

بوی عرق!

امیر مهدی سوار اژانس مرتب وقتی عقب نشسته میره وایمیسته و بین صندلی راننده و کناریش بازی میکنه هر چی میگم بشین فایده نداره و اما.... امروز در راه برگشت از بیمارستان!امیر مهدی مشغول بازیگوشی یک دفعه با صدای بلند گفت :مامان اقا بوی عرق میده!!!!!!!!! من:  امیر مهدی:مامان ن ن ن ن !!!!!!!بوی عرق میده خب!!!!! من: نفس مامان همه چی رو نباید با صدای بلند بگی اخه!خدا مرگم بده مردم از خجالت! ...
22 خرداد 1392

ملیکا جون دوستت داریم!

  دوست گلم مامان مهربون ملیکای قشنگم ازت ممنونم که تولد ماه اسمون منو تبریک گفتی .انشاالله ملیکای نازنینمون همیشه شاد و سالم باشه.         ملیکا جون دوستت داریم! ...
21 خرداد 1392

شیرین زبونی های قند عسلم2

من:امیر مهدی جون میخواهی نی نی داشته باشیم؟ امیر مهدی:اوهومممم!!! من :نی نی دختر باشه یا پسر؟ امیر مهدی :دختر خانممممم!!!! من:اون وقت پتو و بالش و لحافی که مال نوزادی خودت بود میدی به نی نی؟ امیر مهدی:نههههههههههههههه!(با قاطعیت!) من:خب نی نی سردش میشه میمیره!   امیر مهدی:خب بمیره! بعد از چند ثانیه....امیر مهدی با ناراحتی:نه نمیره نه نمیره!!!! (تازه فکر کرده دیده اگه نی نی بمیره گناه داره!)         ...
21 خرداد 1392

شیرین زبونیهای عسل در این روزها

  سلام شکوفه گیلاسم!عزیزم الان 19 روز میگذره که مامان کارشو تو بیمارستان جدید شروع کرده و تو هنوز به مهد جدید عادت نکردی چون با بیماریت دیگه نتونستی بری مهد و بینش وقفه افتاد و ...والان هر وقت میخوام بذارمت مهد خیلی احساس ناراحتی میکنی....اما این روزها خیلی خیلی شیرین زبون شدی گل نازم . نمونه های شیرین زبونی گل پسر:عجب بدبختی داریم با تو دختر!!!!(خطاب به من!!!!!) مامان تو دختری؟عروس شدی؟ مامان میره بیمارستان کاشانی!بخش ای سو!(ای سی یو)! مامان چند لحظه بیا!!!!!ترو خدا!!!!جون من نرو!!!! من:امیر مهدی بیا پلو بخور! امیر مهدی:خودت بخور!!!! من:امیر مهدی حالت تهوع داری؟ امیر مهدی:خودت حالت تهوع داری!!!!حرف ب...
20 خرداد 1392