اگر به خانه من امدی چراغ نیار...
قناریانه اگر می وزد ترانه ی من به شوق توست، تو ای آخرین بهانه ی من حیاط را همه گل کاشتم که بو ببری بزن به جاده ی شب بو، بیا به خانه ی من اگر به خانه ی من آمدی چراغ نیار که ماه قهر کند باز از آشیانه ی من درخت های سپیدار، سر به شانه ی هم نگاهشان کن و بگذار سر به شانه ی من من و تو ایم جهان؛ بی نهایت و زیبا جهان اگر افق توست تا کرانه ی من من از قبیله ی صیاد های خوشبخت ام کسی به جز تو نزد لب به آب و دانه ی من به راه سادگی و جاده ی خیال بزن که می رسی به غزل های عاشقانه ی من مهدی فرجی/«شب بی شعر»/انتشارات تکا ...
نویسنده :
مامان سوده
16:34
یک روز جمعه و گردش...
جمعه با عمه مهدیه عمه نجمه عمو علی و دایی محسن(پسر خاله بابا)و مامان بابایی رفتیم سکنج و خیلی خوش گذشت من با ارمین و امیر محمد و امیر حسین بازی کردم.... از راست به چپ:امیر حسین/امیر محمد/امیر مهدی/ارمین. طلوع شادیها و غروب غمهایتان را از درگاه خداوند منان خواهانم عزیزهای دوست داشتنی من....همیشه جمعتون جمع باشه انشاالله.... ...
عید قربان مبارک...
خدایا!در قربانگاه عشقت صبر هاجر را ندارم ایمان ابراهیم را ندارم خلوص اسماعیل را هم ندارم یک دل شکسته و غرق گناه دارم ان را بپذیر و عاشقش کن... ...
نویسنده :
مامان سوده
20:10
دوستت دارم...
دستانت قلبت دلبستگی هایت سخنانت خنده هایت بغض هایت مهربانی هایت نگاهت همگی ................دریاچه ای است از عشق... ...
نویسنده :
مامان سوده
20:02
امیر مهدی و امیر حسین
و اینک امیر مهدی با امیر حسین کوچولو که دیگه داره مرد میشه(پسر پسر خاله بابا محمد!)در رستوران مکث! فدای این نگاههای پر محبتتون بشم من... دوستی تون برقرار و محکم..... ...