شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

سرماخوردگی

  سلام سیب گلاب مامان!متاسفانه چند روزه که هم من و هم تو حال خوبی نداریم.امروز دوباره باید ببرمت دکتر.خودم هم امروز انقدر حالم بد بود که نتونستم برم سر کار .الان هم فقط بخاطر دوست گلم مامان محمد باقر گل امدم وب با اینکه تا حالا ندیدمش ولی خیلی دوستش دارم.وقتی دیروز پیامشو دیدم خیلی خجالت کشیدم وامدم تا مطلب بذارم.واقعا دوست دارم یک روز از نزدیک ببینمش.ارام جان اگه مطلبمو خوندی برای من و گل پسرم دعا کن زودتر خوب بشیم عزیزم.دوستت دارم خیلی زیاد. ...
17 دی 1391

بزرگترین ارزوی من برای تو...

    ارزویم برایت این است که به هر چیزی که میخواهی فراتر از انچه میپنداشتی دست یابی... سلام قند عسل.شیرین پسر!!!دامنه یادگیری لغات روز به روز به لطف خداوند مهربان زیادتر میشه نازنینم .در حال حاضر کلمات : اب بابا مامان پا نان اسب سگ مار گل توپ امیر ماهی را یادگرفته ای که میخوانی عزیزم.امیدوارم روز به روز شاهد موفقیت های روزافزونت در زندگی باشم .امیر مهدی گلم از ان زمانی که هنوز به دنیا نیامده بودی با خودم و با خدای خودم عهد بستم که تو را فرزندی صالح بار بیاورم و امیدوارم انچنان که شایسته توست تو را پرورش دهم. عزیزترینم من از خداوند منان خواهش کردم که هوش و استعدادی را در وجودت قرار دهد که بتوانم تو را در راهی سالم پر...
12 دی 1391

امیر مهدی گلم و شرک و انگری بردز!

سلام ابنبات مامان!بالاخره بعد از کلی گذشت و گذار ما موفق شدیمعروسک مورد علاقه نازنین پسرو بخریم و اون کسی نیست جز: شرک! اما عشق شما به انگری بردز هم جالب بود و ما این عروسک روتهیه کردیم البته انگری بردز فراوان بود و شرک کمیاب !حالا فقط مونده بن تن!من نمیفهمم چه جذابیتی اینها برای بچه های الانی دارند!!!!ولی بخاطر اینکه من عاشق تو هستم و دوست ندارم ارزوی چیزی تو دل کوچکت باشه برات خریدم عزیزم.امیدوارم از داشتنشون لذت ببری گل قشنگم. متاسفانه امروز دکتر گفت انتی بیوتیک باید ادامه پیدا کنه و گفت هنوز تو گوشت مایع جمع شده خدا خودش به خیر بگذرونه تو زودتر خوب بشی و من از نگرانی در بیام عزیزم. و اما چند تا عکس از اسباب بازیهای مو...
11 دی 1391

اوتیت و دردسرهای ان....

    سلام نازنینم.این ماجرای اوتیت شما برای ما حادثه افرین شد عزیزم.از انجا که دوباره گوش درد شروع شد و دیروز هم جمعه بود من و بابایی از یکی از دوستای بابا شنیدیم اگه کلپوره را روی ذغال بگذاریم و دودش را نزدیک گوشت بگیریم گوش دردت خوب میشهههههه!!!چون من شبکار بودم و محمد هم گفت حالا این کار ضرری نداره چون امشب نیستی و ممکنه امیر گوش درد بشه و بهانه بگیره بنابراین رفت توی بالکن و روی گاز پیک نیک یک زغال گذاشت امد تو خونه درو بست گفتم محمد بوی گاز میاد رفت تو بالکن و دید همه جا پر اتش شده ما خیلی وقت پیش بالکنمونو بستیم تا بتونیم چون جامون تنگ بود وسایلمونو بذاریم توش و لباسها و کمدها توش بود خدا رحم کرد همه چی نسوخت ولی تمام...
9 دی 1391

اولین برف

    سلام پسر نازنینمم.یک سلام گرم توی این روز برفی سرد به پسر خوشگلم.بالاخره اولین برف امسال بارید و وقت برف بازی مامان و بابا تو ترسیدی و شروع به گریه کردی الهی بمیرم مامانی که هر چی گفتیم شوخیه نه جدی گریه میکردی !ولی خودمونیم بابا عجب گلوله برف محکمی به چشم من زد هنوز درد میکنههه!!!تو بزرگ شدی از این کارها نکنی نفسم!! ...
7 دی 1391

تیغ یا ناخن؟!!!

  سلام به روی ماهت نفشمممم!عزیزدلم امروز داشتی ماهی میخوردی من با اینکه قبلا کنترلش کرده بودم و تیغ نداشت اما یک تیغ کوچک از چشمم افتاده بود و دیدم یک تیغو از دهنت در اوردی و گفتی :مامان ناخن!!!!!!!!!!!!!!!!! و اما از پیشرفت جدید :سه تا کلمه را میتونی بخونی :"اب"بابا"مامان" و کلمه "نان"رو هم دارم باهات تمرین میکنم عزیزم .انشالله پله های ترقی رو تند تند بالا بری عزیزترینم. عاشقتم یک دنیاو میبوسمت یک دنیا.   ...
5 دی 1391

پروانه

یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد. سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد؛ اما بدنش ضعیف و بال هایش چروک بود. آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد. چون انتظار داشت که بال های پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند. هیچ اتفاقی نیفتاد! در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند. چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که محدودیت پیله...
3 دی 1391

خواب گیلاس!

    سلام گل قشنگم!از اونجایی که ما میخواستیم برای مراسم شب یلدا دیشب بریم بیرون و من میخواستم شما خوش اخلاق باشی گذاشتم تمام بعد از ظهرو بخوابی!ساعت 8 شب بود که من تو سالن نشسته بودم که یک دفعه با صدای بلند تو خواب خندیدی و چه صدای خنده قشنگییی!! چند دقیقه بعد هم امدی تو سالن و داشتی میخندیدی!وقتی ازت پرسیدم که امیر مهدی جان چی دیدی تو خواب که میخندی؟گفتی:گیلاس!!!واییی مردم از خنده!من که تو خوابت نبودم اما خودت گفتی خواب گیلاس دیدی!!   و امروز هم رفتی زنجیرتو که برای سینه زنی برات خریدیمو از تو کمد پیدا کردی و اوردی شروع کردی به زنجیر زدن ان هم چقدر حرفه ای!و مرتب هم میگفتی :حسین جان!!!عزیزم نمید...
1 دی 1391