شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

مهمانی و درد دست امیر مهدی گلم

  سلام ماه اسمونم!امیر گلم امشب رفتیم خونه مامان بابایی و هر چی میخواستی با پسر عمه نجمه بازی کنی اون میترسید و نمیامد بازی .تقصیری هم نداره اخه اون مثل تومهد کودک نمیره و زیاد اجتماعی نیست بالاخره من با هر بدبختی بود شما دو تا رو کنار هم نشوندم و چند تا عکس ازتون گرفتم اما ناگهان امیر محمد بی هیچ دلیلی دستت رو گاز گرفت که درست روی استخوان انگشتت بود و انقدر گریه کردی که ضعف رفتی...الهی مامان برات بمیره بغلت کردم و بوسیدمت و گفتم طوری نیست باهات شوخی کرد اما تو قبول نمیکردی و میگفتی که درد میکنه میسولو(میسوزه)گفتم مامانی بریم چسب بخریم چسب بزنم روش و همونطور که گریه میکردی گفتی باشه و لباسهاتو هم پوشیدی تا بریم .اما امیر محمد...
2 بهمن 1391

تزیین تنگ ماهی با اسباب بازیهای عشق مامان!!!!

  سلام عشق و امیدم!!!عکس بالا تصویر هنرنمایی مامان سوده است .وایییییییییییییی!!!!خیلی دوستش دارمممممم!!!دیروز که خونه رو تمیز کردم دیدم تنگ خالی رو ناهار خوری کثیف شده بعد از اینکه خوب شستمش خاک شنی هاشو ریختم توش تا پف کردند و بعد دو تا از درخت ها و دو تا قو از اسباب بازی های شما رو کش رفتممم!!! و عشقولانه تنگو تزیین کردم و برای اینکه از چشمان تیز بینت مخفی بماند گذاشتم رو اپن اشپزخانه.اما امدی و گفتی :مامان توتو بده!!!!وایییییییییییییییییییی!!!!!مردم از خنده!!!!و برای اینکه حدس میزنم به علت بهانه گیری دوامی نداشته باشه ازش عکس گرفتم .عکسهای دیگه ای از جهات گوناگون.           &...
1 بهمن 1391

امیر خسته!!!

  سلام پسر خسته مامان!!!!این عکسو امروز تو ماشین ازت گرفتم وقتی شیفتم تموم شد و امدم دنبالت خواب بودی و به عبارت بهتر بیهوش شده بودی از خستگیییی!!!!!صبح ها دوست نداری زود بیدار بشی گلم.عزیزم وقتی رسیدیم خونه و خواستم لباسهاتو در بیارم بیدار شدی بابا وسط سالن ایستاده بود و وقتی دید بیدار شدی دستهاشو بی حرکت نگه داشت و همونجور ایستاده چشمهاشو بست (خیلی لوسی باباییی!!!!!)منم کارشو تقلید کردم فکر کنم منم لوس شدمممم!!!!!!!!!با تعجب نگاهمون کردی اما حرف نزدی ومن خنده افتادم!!!!بعد زدی زیر گریه الهی بمیرمممم گلم .بغلت کردم و برات شیر ریختم تا بخوابی اما میگفتی بریم تو اتاق و بردمت تو اتاق و لالا کردی نفسم.تا حالا هیچ وقت اینطور خسته ندی...
1 بهمن 1391

امیر شیرین زبون مامان

  سلام پسر تمیزم!!!!دیروز کمی کف اشپزخانه کثیف شده بود و من تصمیم داشتم برای امروز بشورمش که رفتی تی اوردی دادی دستم گفتی :تی بزن!!!!!الهی قربون تمیزیت برم من عزیزم.من هم تی رو شستم و تی زدم .دوباره امروز هم احساس کردی باید تی بزنم دوباره تی رو دادی دستممممم!!!!وقتی هم اسباب بازیهاتو میریزی رو زمین میگی:شلوغه!!!!امشب وقت شام اب خواستی و گفتی خودم میخوام بخورم!!!!یک کم اب ریخت روی شلوارت و گفتی مامان خیس شد!!!گفتم طوری نیست عزیزم شامتو بخور اما بدو بدو رفتی تو اتاق و از کمدت یک شلوار اوردی و شلوار خیسو در اوردی و شلوار جدیدو پوشیدی.میخواستم درسته بخورمت عزیزم!!!!حالا گیر هم داده بودی به اینکه بلوز همون شلوارو بری بیاری و با شلوارت...
30 دی 1391

و این بار رویای "شرک"!

    سلام غنچه گل زیبای مامان!دیشب مهمانی بودیم و دیر برگشتیم خونه .پسر دوستم اسمش رامتینه و در شیطنت تقریبا مساوی هستید و برای همین با هم تفاهم کامل دارید .عزیزم خدا رو شکر کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت.و وقتی تو ماشین رسیدیم از خستگی بی هوش شدی و تا الان که ساعت 11 ظهر است خواب تشریف داری.اما .....من داشتم سالن رو مرتب میکردم و صداتو از تو اتاق شنیدم که میگی :الاغ و شرک!!!!!!! واییییییییییییییی!!!!!این هم از خواب "شرک"!!!!تو بیداری بس نبود خوابش هم اضافه شد!!!!انشاالله همیشه شاد و سالم باشی و خواب های خوب ببینی گل یاسم. ...
29 دی 1391

دزده و مرغ فلفلی

توی ده شلمرود فلفلی مرغش تک بود یه ده بود و یه فلفلی یه مرغ زرد کاکلی یه روز که خیلی خسته بود کنج اتاق نشسته بود یه دزد رند ناقلا شیطون و بدجنس و بلا اومد و یک کیسه آورد کاکلی رو دزدید و برد تنگ غروب که فلفلی رفت به سراغ کاکلی نه آب بود و نه دونه بود نه کاکلی تو لونه بود داد زد و گفت مرغ کاکلی توپول موپولی دست و پا گلی نوک حنایی ، کجایی ؟ فلفلی هی صدا زد اما جواب نیومد تنها یه رد پا به جا مونده بود اون دوروبرا آقا فلفلی قبا به تن شال به کمر گیوه به پا کلاه به سر یه کوزه آب یه سفره نون از توی ده اومد بیرون کدخدا گفت اوقور بخیر مگه با ما قهری فلفلی ؟ عازم شهری فلفلی؟ فلفلی گف...
29 دی 1391

توی ده شلمرود

توی ده شلمرود، حسنی تک و تنها بود. حسنی نگو، بلا بگو، تنبل تنبلا بگو، موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه. نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی، هیچکس باهاش رفیق نبود. تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه. - باباش میگفت :حسنی میای بریم حموم؟ - نه نمیام، نه نمیام - سرتو میخوای اصلاح کنی؟ - نه نمیخوام، نه نمیخوام کره الاغ کدخدا، یورتمه میرفت تو کوچه ها: - الاغه چرا یورتمه میری؟ - دارم میرم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم. - الاغ خوب نازنین، سر در هوا، سم بر زمین، یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو، یک کمی بمن سواری میدی؟ - نه که نمیدم - چرا نمیدی؟ (!) - واسه اینکه من تمیزم. پیش همه عزیزم...
29 دی 1391

حسنی ما یه بره داشت

حسنی ما یه بره داشت بره شو خیلی دوس میداشت بره ی چاق و توپولی ، زبر و زرنگ و توقولی دس کوچولو ، پا کوچولو ، پشم تنش کرک هلو خودش سفید ، سمش سیا ، سرو کاکلش رنگ حنا بچه های این ور ده ، اون ور ده ، پایین ده ، بالای ده همگی باهاش دوس بودن صبح که میشد از خونه در می اومدن دور و برش جمع می شدن ، پشماشو شونه می زدن به گردنش النگ دولنگ ، گل و گیله های رنگارنگ حسنی ما سینه اش جلو سرش بالا قدم میزد تو کوچه ها نگاه میکرد به بچه ها یه روز بهار باباش اومد تو بیشه زار داد زد : اهای حسن بیا کجایی بابا ؟ بره تو بیار ، خودتم بیا قیچی تیز پشم سفید بره رو گرفت ، پشماشو چید بره ی چاق و توپولی ، زبرو زرنگ و توقولی شد جو...
29 دی 1391

منو ببخش

    سلام گل بهار نارنج مامان!دیشب که من شبکار بودم تو و بابایی با هم بودید و من بزرگترین اشتباه رو مرتکب شدم .میپرسی چه کاری؟الان بهت میگم:من طبق معمول همیشه زنگ زدم تا حال تو و بابایی رو بپرسم که این بار از بابایی خواستم گوشی رو بده به تو البته قبلا هم اینکارو میکردم و اتفاقی نمیافتاد اما این بار به محض اینکه گوشی رو گرفتی شروع به گریه کردی و هر چی عمو زنجیر باف برات خوندم باهات حرف زدم فایده نداشت فقط میگفتی :مامان بیا!!!الهی برای دل کوچکت بمیرم عزیزم هیچ وقت خودمو نمیبخشم که باعث ناراحتیت شدم.کاش نخواسته بودم باهات صحبت کنم.خودمم هم کلی گریه کردم عزیزم .عزیزم منو ببخش گاهی تنهات میذارم منو ببخش گل قشنگم.... ...
28 دی 1391

گربه من ناز نازیه!

گربه من ناز نازیه همش به فکر بازیه یه توپ داره قلش می ده می گیره باز ولش می ده گربه لیلی باهوشه اما زیاد بازیگوشه یه توپ داره رنگ و وارنگ می زنه به شیشه دنگ و دنگ گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه شب ها همیشه وقت خواب می ره می خوابه تو رختخواب گربه پوری شیطونه هی می ره بیرون از خونه شب ها کنار حوض می ره می شینه و ماهی می گیره گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه منظم و مرتبه مثل خودم مودبه گربه مصطفی بلاست بهانه گیر و بد اداست راه می ره و غر می زنه می خوره و نق نق می کنه گربه من نا...
28 دی 1391