شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

حسنی ما یه بره داشت

1391/10/29 2:06
نویسنده : مامان سوده
390 بازدید
اشتراک گذاری

حسنی ما یه بره داشت
بره شو خیلی دوس میداشت
بره ی چاق و توپولی ، زبر و زرنگ و توقولی
دس کوچولو ، پا کوچولو ، پشم تنش کرک هلو
خودش سفید ، سمش سیا ، سرو کاکلش رنگ حنا
بچه های این ور ده ، اون ور ده ، پایین ده ، بالای ده
همگی باهاش دوس بودن
صبح که میشد از خونه در می اومدن
دور و برش جمع می شدن ، پشماشو شونه می زدن
به گردنش النگ دولنگ ، گل و گیله های رنگارنگ
حسنی ما سینه اش جلو سرش بالا قدم میزد تو کوچه ها نگاه میکرد به بچه ها
یه روز بهار
باباش اومد تو بیشه زار
داد زد : اهای حسن بیا کجایی بابا ؟
بره تو بیار ، خودتم بیا
قیچی تیز
پشم سفید
بره رو گرفت ، پشماشو چید
بره ی چاق و توپولی ، زبرو زرنگ و توقولی
شد جوجه ی پر کنده
همگی زدن به خنده
پیشیه میگفت : تو بره ای یا بچه موش لخت راه نرو یه چیزی بپوش
حسنی ما
شونه اش بالا
سرش پایین قدم میزد تو کوچه ها
نگاه میکرد روی زمین
ننه ی حسن دوون دوون اومد بیرون
پشما رو بسته بسته کرد
سفید و گلی دو دسته کرد
ریسید و تابید و کلاف کرد
شست و تمیز و صاف کرد
منظم و مرتب
پیچید توی چادر شب
یه جفت میل و یه مشت کلاف
حالا نباف و کی بباف
ننه حسن سر تا سر تابستون
نشسته بود تو ایوون
بی گفتگو ، بی های و هو
برای حسن لباس میبافت
فصل زمستون که رسید بارون اومد ، برف بارید
حسنی ما ، لباسو پوشید خرامون اومد میون میدون
حیوونا شاد و خندون
خانمی گفت : لباس حسن عالی شده قشنگ تر از قالی شده
پیشیه میگفت :‌لباس حسن قشنگه مثل پوست پلنگه
ببعی میگفت : بع ، سرده هوا ، نع
اما حسن ، لباس به تن ، خنده به لب
شونه شو داده بود عقب
میون برف بارون قدم میزد تو میدون
باباش بهش نیگاه میکرد دود چپق هوا میکرد
ننه ش میگفت : ننه حسنی ماشالله چشم نخوری ایشالله

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)