شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

عکسهای شب یلدای گل پسر در هتل پارس

      سلام بشتنی مامانیییی!!!از مراسم شب یلدا در هتل پارس ازت چند تا عکس یادگاری گرفت که متاسفانه چون هیچ وقت تو عکس گرفت همکاری نمیکنی شاید زیاد جالب نباشن اما برای یادگاری خوبه عزیزم.عکسها در ادامه مطلب هستن:     عزیز دلم قبل از رفتن:     امیر گلم در بیرون هتل چون هوا خیلی سرد بود استتار شده!!!               امیر عزیزم بعد از شام کنار سفره شب یلدا:                   وایییییییی!من عاشق عکس بالا یی هستم فضول خان!!! و اما امیر م...
1 دی 1391

شب یلدا در هتل پارس

        سلام توت فرنگی مامان! عزیز دل مامانی دیشب با بابایی رفتیم هتل پارس که مراسم جشن یلدا برگزار شد .نفسم خیلی خیلی خوش گذشت و شما هم فوق العاده پسر خوبی بودی برای خودت دوست پیدا کردی و بازی کردی .همه چیز عالی بود و از همه مهمتر این بود چون جشن عروسی من و بابایی تو همین هتل برگزار شده بود ما کلی خاطره ازش داشتیم و همش با بابایی صحبت میکردیم که "یادت هست از این پله ها رفتیم بالا؟!"و یا یادت هست "جایگاه عروس و داماد اینجا بود؟!"خلاصه برای ما این یاد اوریها خیلی شیرین بود عزیزم و من خوشحال بودم که حالا سه نفره شدیم و با عزیزترین گل زندگیمون دوباره اونجا رفتیم....خلاصه گل قشنگم اول مراسم شام برگزار شد و شام شا...
1 دی 1391

به مناسبت شهادت حضرت رقیه

سالروز شهات جانسوز حضرت رقیه خاتون، قـبـله ی صاحب دلان، دوای  دردمـــــــنــدان، کودک شــوریده حال، طائر شـــکســـته بال، رهـروی آزرده حـال، زهـره  ایوان عصمت، میوه بســتان رحـمـت، مـنـبـع فیض و عنایت، مطلع نـور و هــدایت بر شما تسلیت باد...   ...
29 آذر 1391

جشن شب یلدا در مهدکودک

              جشن یلدای گل پسر در مهدکودک      سلام پشمک وانیلی من!امروز جشن یلدای گل پسر تو مهدکودک بود با اینکه من امشب شبکارم و شب نمیبینمت ولی گذاشتم صبح بری مهد تا تو جشن یلدا شرکت کنی عزیزترینم.هم عکس میگیرن هم جشن کوچولو دارین انشاالله که بهت خوش بگذره نازنینم .اما وای از دل مامان!هر وقت از هم دوریم من سر کار هستم و تو خونه تنها نیستم این بار من تو خونه ام و تو نیستی و دلم برات یک ذره شده قشنگم.کاش ظهر میشد بابا میاوردت خونه .سفارش کردم زودتر بره دنبالت. خودت تعجب کرده بودی چرا وقتی داری میری من تو خونه ام و لباسهامو نمیپوشم باهات بیام الهی بمیرمممم...
29 آذر 1391

دوستهای امیر مهدی جانم

سلام گل پسر قند عسل مامان!بستنی من امروز تصمیم گرفتم عکس چند تا از دوستهای گل نی نی وبلاگی تو برات بذارم تا همیشه عکسهای قشنگشونو تو وبلاگت داشته باشی نازنینم: اولین عکس مال محمد باقر نازنینه که من خودشو مامانشو خیلی دوست دارم محمد باقر نازم زنده باشی انشاالله عزیزم:       دو تا عکس بالایی رو خیلی دوست دارم و این عکس زیری هم عکس منتخب مامان گلشه:     و اما عکس اروین عسلی گل و مامانی که عاشق صورت ماهش هستم:                   و در اخر هم محمد ارشان گل که هنوز نی نیه و وقتی من کارهاشو که مامانی گلش برا...
29 آذر 1391

یلدات مبارک عزیزم

امیر مهدی عزیزم :همه لحظه های پایانی پاییزت پر از خش خش ارزوهای قشنگ...در اغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار ارزوهایت! پاییز ثانیه ثانیه میگذرد یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت ارزوهای خوب دارد. عمرت یلدایی دلت دریایی روزگارت بهاری!یلدات مبارک عزیزترینم! ...
28 آذر 1391

اوتیت

            سلام عمر و نفس مامان.الهی بمیرم نتیجه گوش درد دیروز این بود ببرمت دکتر و بلاخره تشخیص اوتیت برات گذاشته شد .الهی دردت به جونم مامان بعد از 8 روز سفکسیم خوردن باید ده روز کواموکسی کلاو بخوری .و دوباره بری دکتر. دکتر گفت بخاطر مهدکودک بوده و الان شایع شده عزیزم درمان اوتیت خیلی سخته و من نگرانم عزیزم .از خدا میخواهم زودتر خوب بشی عزیزترینم این عکس رو در حالی گرفتم که شما گل پسر ناراحت بودی و گوشت درد میکرد عزیزم از خدا میخواهم که هر چه زودتر خوب بشی خیلی ناراحت و خسته و بی حوصله ام .خدایا کمکم کن.دوستت دارم مامانی گلم. کاش تمام دردهای دنیا مال من بود و تو دردی نداشتی نفسم .کاش مرده بودم ...
27 آذر 1391

علایق پسر مامان

  سلام مروارید قشنگم!قربونت برم من عزیزم امروز من کشف کردم علت ترس گل پسرگربه سیلوستر تو اتاق بود که میترسیدی ازش و من و بابایی نمیفهمیدیم چون همش میگفتی هاپو و منم میگفتم هاپو نیست!غافل از اینکه ترس اقا پسری از گربه است!اوردم دادمش دستت اولش میترسیدی بعد برات عادی شدو دیگه اصلا نترسیدی خودت رفتی گذاشتیش رو کمد.من هنوز تعجب میکنم پسر شجاع من چطور از یک گربه الکی ترسیده!خلاصه خدا روشکر این مشکل برطرف شد. عزیزم امروز عصر همش  گفتی گوش درد!همش گریه و گریه .نمیخوابیدی و بهانه میگرفتی.تا اینکه سی دی شرک رو برات گذاشتم و عاشقش شدی و از اون موقع تا حالا داری نگاه میکنی عزیزم و کم کم خوابت برد نفسم.عزیز دل مامان عاشق کتاب خوندن...
25 آذر 1391

عمو پورنگ

  سلام شیرین عسلم!خدا خیر بده به عمو پورنگ و امیر محمد !میپرسی چرا؟چون اولین کسی بود که تونست تو رو یک جا بنشونه الان ربع ساعت!!!(برای تو زمان زیادی است!!!!)که تو رو مبل نشستی و داری عموپورنگ میبینی ! و هیچ خرابکاری هم مشاهده نمیشههه!!پسر گلم تازه داری همش میخندی البته به نظر من چیز خنده داری نمگن و یک ادمی لباس شیر پوشیده و داره با عمو پورنگ حرف میزنه و تو خوشت میادد!!که من یاد این افتادم وقتی شام غریبان رفتیم بیرون یک اقایی لباس شیر پوشیده بود امد جلو و روی سرت دست کشید و تو نترسیدی و وقتی رفت گریه کردی و گفتی شیر کو؟شثیر گم!!یعنی گم شد!!قربون پسر شجاع خودم برم الهییییی!!   یک دنیا عشق یک دنیا مهربونی تقدیم به تو...
24 آذر 1391