جشن شب یلدا در مهدکودک
جشن یلدای گل پسر در مهدکودک
سلام پشمک وانیلی من!امروز جشن یلدای گل پسر تو مهدکودک بود با اینکه من امشب شبکارم و شب نمیبینمت ولی گذاشتم صبح بری مهد تا تو جشن یلدا شرکت کنی عزیزترینم.هم عکس میگیرن هم جشن کوچولو دارین انشاالله که بهت خوش بگذره نازنینم .اما وای از دل مامان!هر وقت از هم دوریم من سر کار هستم و تو خونه تنها نیستم این بار من تو خونه ام و تو نیستی و دلم برات یک ذره شده قشنگم.کاش ظهر میشد بابا میاوردت خونه .سفارش کردم زودتر بره دنبالت. خودت تعجب کرده بودی چرا وقتی داری میری من تو خونه ام و لباسهامو نمیپوشم باهات بیام الهی بمیرممممممممممممممممممم!
واما چند تا از کارهای دیشب :تصمیم گرفتم شروع کنم کم کم حروف الفبا رو رو کاغذ برات نوشتن تا به چشمت اشنا بیان و یاد بگیری با حرف "ا"مشکلی نداشتی اما حرف"ب" به حرف "ب"میگفتی عینک !!!!چون شبیه عینک نوشته میشه و این چیزی بود که من تا حالا بهش توجه نکرده بودمممم!!! دفعه قبل هم که نت موسیقی رو تو کتاب داستانت دیدی گفتی گیلاسسسس!!!قربون خودت و تصوراتت برم مننننننننن!!!!به هر حال کلمه"اب "و "بابا" رو یاد گرفتی ولی هر کار کردم حرف"ب"رو قبول نکردی!و بهش گفتی عینکککککککککککککک!
عزیزترینم دیشب وقتی داشتیم با هم نقاشی میکشیدیم گفتی :مامان بیا جلو! و این یکی از جالب ترین جمله هایی بود که تو این اواخر ازت شنیدم .قربونت برم الهی!
مامان بابایی رفته بندر پیش عمه فروغ و عمو احمد .دیشب بابایی زنگ زد حالشونو بپرسه و هر کار کردیم تو با مامان بابایی حرف نزدی میگفتی:اشتی نه قهرررر!!! اخه عزیزم چرا قهر کردی نفسم؟!مامان کلی خجالت کشیدددددددد!!
متاسفانه هنوز گوش گل پسر خوب نشده و من براش نگرانم حالا دوباره هفته دیگه نوبت دکتر داره انشاالله که زود زود خوب بشی نازنینم و قرار نباشه دوباره انتی بیوتیک بخوری چون تا الان 12 روزه که داری انتی بیوتیک میخوری و خیلی خیلی لاغر و ضعیف شدی عزیزم .
امیر بلا !امیر طلا!امیر اقای گل!نفس مامان!عمر مامان!تمام زندگی مامان!و خلاصه جون و هستی و دم و بازدم مامان!عاشقتم یک دنیا میبوسمت یک دنیا و برات میمیرم یک دنیا.