امیر بی معرفت!
دیروز بعد از اتمام شیفت تصمیم گرفتم با سرویس بیا م خانه دفعه قبل که اینکارو کردم نمیدونم چطور شد امیر از سرویس ترسید اینقدر گریه کرد که حد نداشت با خودم گفتم اگه خواست گریه کنه پیاده میشم واییی حالا نه از اون دفعه نه از این دفعه این بار همش میخواست بره وسط سرویس در حال حرکت و بدو بدو کنه منم از ترس اینکه مبادا بیافته باید میرفتم دنبالش جلوی پرسنل ابروم رفت همه به ما میخندیدند اخرش دوستم سمانه گفت سوده جون تو از این به بعد با همون اژانس بیایی راحت تری ! خدا رو شکر یکی از گلهای شمعدانی که کشیده بود بیرون خودشو دوباره گرفته ولی بقیه از بین رفتند از وقتی بابایی از تهران برگشته همش میخواد با باباش بره دده فکر میکنه دوباره بابایی میره تنها میشه دی...
نویسنده :
مامان سوده
11:30