سرماخوردگی2
بالاخره امیر هم سرما خوردهر چقدر مواظب بودم نشد از دیشب تب کرد تا صبح پاشویه اش دادم امروز هم دوباره تب داشت کسل و بی اشتها بود الهی برای گل پسرم بمیرمتوت فرنگی مامان امروز خیلی مریضه همش میگه تاب تاب عبا(عباسی) یعنی رو تابش سوارش کنم تاب تابش بدم عاشق تاب تاب و اتل متلهمن مرتب باید باهاش اتل متل بازی کنم!فردا هم اخرین روز مرخصی منه و پس فردا شبکارم خدا کنه امیرم زودتر خوب بشه تا خیالم راحت باشه دوباره دلم براش تنگ میشهدلم میخواد لحظه لحظه زندگیمو با امیر باشم خدایا نمیدانم چرا اینقدر عاشقشموقتی حالش خوب بشه میبرمش بیرون یک تفنگ بزرگ براش میخرم اخه تفنگ خیلی دوست دتره همش تفنگ کوچکشو دستش میگیره و سوار ماشین پلیسش میشه قربونش برم از الان برا من ماجراجو شده دیگه باید برم شام بابایی رو گرم کنم چون الانه که از سر کار برگرده تا بیاد خونه امیر هم بیدار میشه خدا رو شکر حال بابایی خوب شده خدا کنه امیر طلا هم زود خوب بشه