شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

امیر مهدی و ماشین سواری

سلام خوشمل پسمل مامانی!امروز بعد از اتمام شیفت خواستم با سرویس بیا خونه که وقتی گل پسری سوار سرویس شد یک دخمل ناناز هم بود همسن خودت نازنینم به اسم ریحانه همش بهت میگفت:مهدییی! هنوز راننده نیامده بود که رفتی نشستی رو صندلیش و همش به ریحانه هم میگفتی بیا بیا!وقتی راننده امد هر کار کردم مگه بلند میشدی؟میگفتی:نههههههه!راننده هم ادم با حوصله ای بود خدا روشکر ماشینو روشن کرد همش میگفتی هان هان!برات بوق زد فرمون داد دستت اما مگه بلند میشدی!نخیر مرغ گل پسر یک پا داشت نه بلند میشدی نه میذاشتی اقا سوار بشه تا بریم!همه هم میخندیدند!اخرش راضی شدی امدی بغل مامان نشستی. قربونت برم بلای مامان که عاشق ماشین سواری هستی !     ...
24 مرداد 1391

دوستت دارم نفس مامان

سلام خوشمل پسمل مامانی !تازگیها هر وقت میبرمت دده اصلا خودت راه نمیری همش بغل!مامانی خیلی خسته میشه نفسم!هر بار میگم دیگه تنهایی نمیبرمت بیرون اما وقتی یک روز تو خونه ام و میبینم چقدر دلت دده میخواد دلم نمیاد نبرمت بیرون. پسر گلم خیلی خیلی خوشحالم از اینکه اینقدر به کتاب علاقه داری یاد بچه گیهای خودم میافتم که هر بار مامانم میخواست بره بیرون میگفتم کتاب داستان یادت نره. حالا گل پسر هم علاقه داره به کتاب . مامان باید همش بشینه برات کتاب بخونه مخصوصا کتاب پیشی پیشی جان چه نازی ! دو تا کتاب داستان دیگه ات رو هم خیلی دوست داری که اندازشون از قد خودت هم بلند تره چون داشت پاره پوره میشد نجاتشون دادم تا بزرگتر بشی!یک کتاب دیگه ات ...
23 مرداد 1391

امیر و کتاب داستان

عکس چند تا از کتاب های نفس مامان که از بس براش خوندم همه را حفظ شدم مخصوصا گربه رو!       اینم عکس سیب گاز زده شده توسط دندانهای مبارک نفسی!       ...
23 مرداد 1391

نظافت

  سلام خوشمل پسمل مامانی . امشب اخرین شب قدره عزیزم از خدا میخواهم بهترین تقدیررا برایت بنویسد بزرگترین ارزوی من برای تو اینه که اول سلامت باشی و هزار سال زنده باشی و حافظ قران بشی و پسر صالحی برای من وبابایی بشی امیدوارم عمرت به عمر امام زمان بپیونده عزیزم امیدوارم جزو ملازمین رکابش باشی انشاالله.   امروز من اف شب کاری داشتم خونه هم حسابی کثیف بود بابایی بخاطر رمضان چون روزه است ظهر ها خونه نمیاد منم تنها بودم امیر هم که عاشق جارو برقی ! به ارزوش رسید از سر تا پای خونه رو تمیز کردم امیر مامان هم کنار من بود با هم گردگیری کردیم اشپزخونه رو شستیم دستشویی شستیم لباسها رو شستیم و خونه...
21 مرداد 1391

شبهای احیا با گل پسری

سلام سلام خوشمل پسمل مامان .دو شب از شبهای قدر هم گذشت فقط یک شب دیگه باقی مونده خدایا خودت تقدیرمان را زیبا بنویس بابایی هر دو شب را تنها رفت مسجد اما من و امیر تو خونه احیا گرفتیم گل پسری قران رو سرش گذاشت مثل مامان تسبیح به دست گرفت و وقتی جوشن کبیر میخوندم رفت کتاب داستانشو اورد گذاشت جلوش بعد یک چیزایی میگفت یعنی داره میخونه خدایا خودت پشت و پناهش باش خدایا خودت عاقبت بخیرش بکن انشاالله.مامان امشب شبکاره خیلی سرم درد میکنه چون پری شب هم که شبکار بودم دو شب هم که احیا داشتیم دوباره امشب شبکار فردا هم احیا . اما میگذره خدا میدونه که شغل ما هم عبادته. همین الان زن عمو علی برامون شله زرد اورد به نظر خیلی خوشمزه میاد باشه بر...
20 مرداد 1391

مهمانی

سلام خوشمل پسمل مامانی امشب رفتیم مهمانی و پسری واقعا اقا بود از همه بچه ها گل تر بود مثل یک اقا پسر گل نشست سر سفره افطاری و البته یک کم بیشتر غذا نخورد! بعد مثل یک پسر گل با بچه ها بازی کرد مهربون و خوش رفتار واقعا باعث سرافرازی مامانی نفسم.  ...
17 مرداد 1391

بهبودی2

بالاخره امروز تونستم یعنی وقت کردم که به دوستم زنگ بزنم تا حال بچه برادرشو بپرسم خدا روشکر خدارو شکر خیلی بهتر شده از دستگاه جدا شده بود ولی هنوز زیر انکوباتور است ظاهرا شیر هم درست نمیتونه بخوره و مرتب بالا میاره خدا خودش به بچه کمک کنه تا حالا که بخیر گذشته و با هر سختی بود مبارزه کرده اگه بیشتر طاقت بیاره عالی میشه به دوستم گفتم اخر اسم انتخاب کردید گفت بچه وقتی دو ماهه بوده باباش میخواسته بذاره کیان ما هم دلشو نشکستیم و گفتیم بذار با اینکه اگه من بودم یک اسم مذهبی برا بچه میذاشتم گفتم انشاالله که خیر باشه و خوش نام باشه انشاالله زندگیش علی وار باشه و ره رو حضرت علی باشه ان شاالله که حضرت علی پشت و پناهش باشه ...
16 مرداد 1391