امير عزيزم تو قطره قطره خوني هستي كه در رگهايم جاريست تو در تك تك ضربانهاي قلب مني تو تمام دم وبازدم من هستي عزيزترينم نمدانم وسعت عاشقانه هايي را كه ميخواهم برايت بنويسم چگونه بيان كنم افسوس كه نه كلمات قادرند بيانگر عشق اسماني من به تو باشند و نه من ميتوانم وسعت اين عشق را بيان كنم تو يوسف زيبا و عزيز مني كه تصور يك لحظه نديدنت وجودم را به اتش ميكشد عاشقانه ميپرستمت تك تك اجزاي وجودت را ميپرستم نازنينم . نميدانم وقتي ميخواهم بنويسم وسعت حرفهايم چه ميشوند گويي كلمات هم از من گريزانند!تو را در قلب خود دارم و مانند وجودي با ارزش مي انگارمت با تو دنياي من پر از شاديست! با تو از عشق سرشارم اي عشق اسماني من! ...