یک تولد ساده!
از اونجایی که مامان سوده 11 روز پشت سر هم بدون تعطیلی شیفت بود روز جمعه خونه بود و هر دو خوشحال بودیم منم که از تولد هندوانه ای امسال با اینکه مامانی خیلی برا زحمت کشید چیزی نفهمیدم و هوس تولد داشتم برای همین مامان به فکر افتاد و ....
مامان به بابا محمد گفت برام یک کیک کوچک با شمع و کلاه تولد و فشفشه بخره اما بابایی که سرش شلوغ بود فشفشه یادش رفت و به جای کیک هم نان خامه ای خرید!!!!!!!!!!!!ولی مامان ابتکار به خرج داد و اینجوری تزیینش کرد....خدا رو شکر دو تا باد بادک تو خونه داشتیم اما من نذاشتم بزنیم به دیوار میخواستم پیش خودم باشن!!!
انقدر ذوق زده بودم که حد نداره!!!!حتی نذاشتم مامانی لباسهامو عوض کنه!!!!
یادم رفت بگم که مامان برام خورش بادمجون که غذای مورد علاقه ام است درست کرده بود!!!اخه من فقط خورش بادمجون و قرمه سبزی و ماکارونی دوست دارم!!!
حالا شمع ها رو فوت میکنم البته مامان هم کمک کرد من خیلی نفس نداشتم!!!
این تولد کم هزینه ترین تولد من بود اما انقدر به دلم چسبید که حد نداره!چون لباسهای راحتی که دوستشون داشتم تنم بود بعد مامان مجبور نبود همش بره پذیرایی کنه و حواسش باشه که من ابروشو نبرم!!!بعد اینکه منم هر جور خواستم شیطونی کردم و تونستم عکس بگیرم چون از تولدهای قبلیم من عکسی ندارم طفلک مامان وقت نمیکرد از من عکس بگیره و منم از محیط های شلوغ خوشم نمیاد و اون موقع است که شیطونی و خرابکاری و...شروع میشه.به من خیلی خیلی خوش گذشت از شیرینی تولدمم خوردم برای اولین بار تو زندگیم!!!!
مامان:عزیز دلم انشاالله تولد 120 سالگیتو جشن بگیری .من خوشحالم از اینکه بعد از چندین روز تونستیم دور هم و شاد باشیم هر چند کوچک و مختصر اما شادی دل تو مهم بود عزیز ترینم از خدا بهترینها رو برات ارزو میکنم سلامتی شادی و هزاران ارزوی خوبه دیگه....دوستت دارم گلم و هیچ چیز نمیتونه جای تو رو تو قلبم بگیره به خاطر تو زندگی میکنم و نفس میکشم از عشق تو انگیزه ادامه حیات میگیرم...تو ترنم زیبای زندگی منی گل قشنگم....همیشه به خاطر وجود عزیزت از خداوند سپاس گذارم.از اینکه هستی از اینکه با منی ...از اینکه میبینمت از اینکه میتونم ببوسمت از اینکه ....با تمام وجود میپرستمت عزیزترینم...