نماز عید فطر!
امروز صبح ساعت 6:30 به همراه گل پسر قند عسل امیر مهدی نازنین و بابایی رفتیم نماز عید فطر البته تا رفتیم دنبال بابای بابا محمد هفت شد و ترافیک نزدیک مصلا و جای پارک نبود این بود که وقتی رسیدیم مامانی طبق معمول هر ساله جا گیرش نمی امدالبته همیشه خانم های مهربونی پیدا میشن که به من و گل پسر جا بدن!نمیدونم امسال چرا من یادم رفت دعای قنوتو با خودم بردارم البته قبل از نماز توزیع شد ه بود اما تا ما رسیدیم تموم شده بود باز هم یک خانم مهربون چون دو تا دعا داشت یکیشو داد مامانی و اما گل پسر گفت منم میخوام هر چی گفتم عزیزم بعد از نماز میدمش به تو ول کن نبودی بازهم همون خانم مهربونه گفت بیا خانم دعای من مال شما دعا رو بلند میخونن من تکرار میکنم منم حسابی از لطف و مهربونیش شرمنده شدم قند عسلم.بعد یک شکلات هم بهت داد اما امیر مامان خجالت میکشید و من اولین بار خجالت کشیدن گل پسرو دیدم !!!این همه اذیت کرد خجالت نکشید اون وقت خجالتش میشد شکلاتو بگیره !!!فدات بشم نفسم!به هر حال نماز عید فطر امسال هم به خوبی تمام شد نماز و روزه همه قبول باشه انشاالله .انشاالله هر کس هر حاجتی داره براورده بشه مخصوصا همه بیماران شفا پیداکنند بازهم مخصوصا یکی از همکاران بیمارستان خودمون که سرطان پانکراس داره و داره شیمی درمانی میشه و من شنیدم که میگفته من مطمینم تا اخر ماه رمضان شفامو از خدا میگیرمانشاالله ....
اما نتیجه اخلاقی امروز این بود که بچه داری اگر چه سخته اما بعضی جاها منافعی هم داره مثلا وقتی یک مامان تنبل دیر میرسه !!!بالاخره به خاطر بچه اش همه یک جایی بهش میدن !!!انشاالله همه حاجت روا باشن مخصوصا دوستان گلم یاد همه تون بودم و دعاتون کردم نازنینهای من.
امیر مهدی عزیزم از سالی که به دنیا امدی من هر سال با وجودی که سخته برام ولی تو رو هم همراه خودم میبرم نماز عید تا از نزدیک این مراسم ارزشمندو ببینی و با گوشت و پوستت اجین بشه .انشاالله پسر خوب و درستی در اینده بشی گل نازنینم و در راه راست همیشه قدم بذاری.
بعد از نماز رفتیم خونه مامان بابایی بعد از ظهر هم میریم خونه عزیزجون(مامان من)و بعد هم که...امشب با اجازه گل پسر مامانی شب کاره !انشاالله تنت سالم پسرم فردا صبح برمیگردم پیشت نفسم .
این گلهای زیبا تقدیم پسر نازم و دوستهای گلم.