مهدکودک و این همه دردسر!!!!!!!!!
سلام شیرین عسلم!عزیز دلم خیلی این روزها لاغر و بی اشتها شدی گلم.سرما هم که دوباره برگشته از برف و بارون خبری نیست فقط سوز و سرماش مال ماست!خسته شدم گلم.کاش زودتر هوا گرم بشه تا این ویروسها از بین برند.مامانهای دیگه توی مهدت مراعات نمیکنند و بچه بیمارشون رو میارن مهد و برای همین تو مرتب مریض میشی تمام پاییز زمستون پارسال و امسالو تو انتی بیوتیک خوردی گلم.نمیدونم چرا بعضی ها انقدر خودخواه و بی ملاحظه اند .با اینکه مرتب تذکر دادم ولی حرفهای من به جایی نرسید و این قضیه مرتب تکرار میشه!
حالا بیا از چیزهای خوب بگیم گلم.مامان امروز عصر کار بود و چون جمعه بود و خوشبختانه!!!!!مهد تعطیل بود تا ویروس جدیدی رو نگرفتی!!!! و من تو رو بردم خونه عزیزجون یعنی مامان گل خودم و شما هم تا تونستی با خاله شقایق یا به قول خودت شلاقق!!!بازی کردی.خوش به حالت گلم!اما خاله گفت هیچی نخوردی وقتی زنگ زدم حالتو بپرسم گفتی مامان بیا غذا بده وایییییییییییی دلم کباب شد برات دسته گلم.با همکاری همکارای گلم یک ساعت اخرو پاس گرفتم و رفتم خونه عزیزجون دنبالت و تو خواب بودی نفسم .بمیرم برای دل تنگت قشنگم.امدیم خونه بردمت تو اتاق رفتم برات قرمه سبزی درست کنم دیدم داره صدات میاد فکر کردم بیداری کنارت دراز کشیدم تو خواب قلت زدی و دستمو بوسیدی!وایییی دوباره دلم کباب شد برات عمر مامان که تو انقدر دل تنگ من میشی عزیزم.خدا خودش تو گل بهشتی رو برای من نگه داره انشاالله.