عزیز ترینم دوستت دارم!
سلام تمام هستی من!امسال هم داره تموم میشه .عمرمون میگذره و چقدر تند عزیزترینم!اما هیچ با خودمون فکر کردیم که تو این سالی که گذشت چه کار کردیم....دوست داشتم امسال رو خوب شروع کنم اما الان یک دغدغه فکری دارم.کاش میتونستم خودم تصمیم گیرنده باشم اما خب...یک سری مسایلو نمیشه نوشت ...نمیشه گفت...و فقط باید تو دل نگه داشت...عزیزم زودتر بزرگ شو تا مامان بتونه تمام اون حرفهایی رو که نمیشه جایی نوشت و نمیشه به کسی گفت رو بهت بگه .عزیزم غرق در شادی میشم وقتی میبینم که قد میکشی و بزرگ میشی.امروز کلی لباس جمع کردم و گذاشتم کنار چون کوچک شده بودند و من اصلا برای کوچک شدنشان متاسف نبودم چون خوشحالم از اینکه سالمی و بزرگ میشی نفسم.چه روزهای سختی رو گذروندیم ...هر دو مون عزیزم هم من و هم تو نازنینم تا تو بزرگ شدی...چه شبها که با تب کردنت تب کردم و تمام بدنم تا صبح از نگرانی لرزید ....چه روزهای سختی که در مطب پزشکان سپری شد ...و اما تحربه هایم زیاد شئد تا توانستم بهتر و خونسرد تر عمل کنم ....و تو بزرگ شدی ...امسال درک بیشتری نسبت به سفره هفت سین داری گلم.ماهی های قرمزت را دوست داری.تمیز کردن خانه برایت جالب است و دوست داری همکاری کنی....الان که دویدنت را میبینم هر لحظه خدا را شاکرم .الان که صدای خنده هایت را میشنوم و پیشرفت هایت را میبینم غرق در شادی و سپاس میشوم.و وقتی که با طنین زیبای صدایت صدایم میزنی چقدر عاشق اسمم میشوم!چیزی که تا به حال انقدر عاشقش نبودم !از خداوند منان میخواهم که تو را برایم سالم نگه دارد .عزیزم با دل کوچک و پاکت برای مامان سوده دعا کن تا بهترین کار را انجام دهد ...کاری که به نفع اینده توست.