از بندر تا ...

سلام تک ستاره درخشان قلبم!عزیر دلم ببخش که اینقدر دیر برات مطلب گذاشتم نفسم وقتی که از بندر برگشتیم اینتر نت قطع بود و ...کلی طول کشید تا بتونم بیام شیفتهام هم شروع شد و همه پشت سر هم و بالاخره یک سرماخوردگی بد که هر دو تامون گرفتیم که فکر میکنم به خاطر تغییر شرایط اب و هوایی شهر خودمون و بندر بود ...اما بذار از بندر برات بگم نفسم.روز بعد از میلاد پیامبر (ص)من و تو بابایی به اتفاق پسر خاله بابایی یعنی محسن و خانمش ژیلا و نی نی شون که حالا 9 ماهشه و اسمش امیر حسینه به سمت بندر حرکت کردیم و تو هم خوشبختانه تو راه پسر فوق العاده خوبی بودی شب ساعت 8 رسیدیم بندر و رفتیم خونه عمه فروغ و عمو احمد .عمو احمد با خانمش و دخترش فاطمه که 8 سالشه به همراه عمه فروغ که مجرده با هم زندگی میکنند .عمه هم مثل مامان پرستاره.خلاصه شب اول بعد از شام رفتیم هم پیاده روی و هم پارک و شما گل پسر کلی بازی کردی.روز بعد هم رفتیم پارک ساحلی و دریا و ...واییی عزیزم من و تو هر دو تامون عاشق دریایییم .اما این چند روز که ما بندر بودیم هم هوا سرد بود و هم دریا طوفانی .که باعث شد متاسفانه نتونیم قشم بریم .اما در کل خیلی خوش گذشت و روزهای بعد هم رفتیم باز دریا و بازارهای بندر اما امان از قیمتها....واییییی...هیچی نگم بهتره...خلاصه گل پسرم کلی بهمون خوش گذشت .اما نگرانی من همش از این بود که تو این سفر تو امیر حسین با هم تفاهم نداشته باشید که کاملا برعکس شد چون تو عاشق امیر حسین بودی مرتب هواشو داشتی میخواستی بغلش کنی میگفتی بذارمش رو پات!وقتی میذاشتمش رو پات میگفتی مامان سنگینه!الهی دورت بگردم نازنینم!اما در این سفر یار همیشگی شرک هم با ما بود عمه هم لطف کرد و رفت یک سیدی شرک دیگه برات خرید همون شرک 4 یا شرک برای همیشه رو که داشتیش اما عمه گفت بذار تا اینجا هست باهاش سرگرم بشه و دیگه نمیذاشتی کسی تلویزیون ببینه و همه میخندیدند و جالب بود همه از سیدیش خوششون امد!باز هم خدا رو شکر !!!اما نفسم من نتونستم عکسهای خوبی ازت بگیرم چرا اجازه نمیدی ازت عکس بگیرم اخهههههههه!!!!وقتی بزرگ شدی نگی مامانم تنبل بود!خودت نمیذاری گلم.

و اما پیشرفتهای گل پسرم:امام اول تا ششم را یاد گرفته ولی به امام حسین میگه علی !نمیدونم چرا!!!کلمات انگلیسی نازنینم :اب سیب موز ماشین میمون پرتقال سلام گربه سگ را به انگلیسی یاد گرفته .شعر اتل متل و چشم چشم دو ابرو رو حفظ کرده .الان هم داریم با هم سوره توحید رو تمرین میکنیم انشااالله خدا توفیق بده و حفظش کنه.قربون پسر طلایی خودم بشم الهی .قند عسل شیرین پسر تاج سر گل پسر!نفس خودمییییی!

ازت میپرسم تو عشق کی هستی؟میگی :مامان سوده!چند شب پیش شب کار بودم و وقتی صبح روز بعد برگشتم تا کلید انداختم درو باز کردم از تو اتق گفتی:سوده!وایییی مردم از خنده گل نازم!

نفسم یکی از عکسهای مهناز افشار در حالیکه لبخند به لب داره تو روزنامه تو خونه مامانم بود نمیدونم چرا بهش میگی مامان سوده!ملیکا دختر خاله ات میگه:امیر مهدی فکر میکنه مامانش انقدر مشهور شده عکسشو انداختن تو روزنامه!به هر حال خاله شقایق این عکسو داد به خودم منم اوردمش خونه و اما شبی که شبکار بودم بابایی گفت که عکسو برداشتی و گریه کردی و گفتی مامان سوده کو؟؟؟واییییییییی مردم از خنده!اخه نفسم نمیدونم تو ذهن تو چی میگذره عزیزم !خیلی برام جالبه !نمیفهممم شباهت ما کجاستتتت!!!!!!!!!!

الان بیدار شدی و باید برم دوستت دارم یک دنیا نفسم!