نماز عید فطر
سلام گل پسرم!دیروز عید فطر بود با بابایی و شوهر عمه رفتیم مصلا نماز عید خواندیم. خدا رو شکر تو واقعا پسر اقایی بودی ساکت نشستی تا مامان نمازشو خوند. بعد با بابا و عمه نجمه رفتیم سر چشمه خونه قاسم و بتول یعنی دختر خاله و پسر خاله محمد .مامان و بابای محمد هم جلوتر رفته بودند برای ناهار رفتیم بیرون جوجه کباب غذای مورد علاقه منودرست کردیم و برا عصر هم اش رشته اما متاسفانه نمیدونم چرا من دل درد شده بودم هر چی مامان بابایی رانیتیدین و هیوسین داد خوردم بی فایده بود چایی نبات عرق نعنا هیچ اثری نداشت خلاصه تا شب ادامه داشت .شما گل پسر هم تا تونستی تاب تاب عباسی بازی کردی نکته مهمش این که تا حالا به تاب تاب عباسی میگفتی تاب تاب عبا حالا عباسی رو کامل میگی!ما شبو خونه بتول و قاسم خوابیدیم و امروز بعد از صبحانه حرکت کردیم به سمت خانه چون من امشب شبکارم بابایی هم میخواست بره مغازه. خدا کنه پسرم حسابی لذت برده باشی که فکر کنم همینطور بوده . الانم چون حمامت کردم و اب بازی کردی خسته شدی و لالا کردی نفسم .خدا کنه امشب دوباره امیر محمد اذیتت نکنه تو خیلی دوستش داری اما نمیدونم چرا امیر محمد همش گازت میگیره و هلت میده عزیزم چون پسر عمه ات هست من نمیتونم چیزی بگم شاید بزرگ بشه بهتر بشه و مثل تو اقا بشه امیدم .میترسم جای چنگهایی که رو صورت لطیفت میزنه بمونه خدا مرگم بده عزیزم .