یک روز جمعه و گردش...
جمعه با عمه مهدیه عمه نجمه عمو علی و دایی محسن(پسر خاله بابا)و مامان بابایی رفتیم سکنج و خیلی خوش گذشت من با ارمین و امیر محمد و امیر حسین بازی کردم....
از راست به چپ:امیر حسین/امیر محمد/امیر مهدی/ارمین.
طلوع شادیها و غروب غمهایتان را از درگاه خداوند منان خواهانم عزیزهای دوست داشتنی من....همیشه جمعتون جمع باشه انشاالله....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی