شیرین زبونیهای قند عسلم25
امیر مهدی دیروز رفت کنار کمد و گفت:مامان !!!بیــــــــــــــــا!!کارت دارم!!!
مامان:بله پسرم!
امیر مهدی دست مامانو کشید و برد سر کمد و ....بله....گوشی و کاف فشار خونو میخواست!!!
مامان:پسرم بگیر ولی مواظب باش خراب نشن!
امیر مهدی:بیا!!!فشارتو بگیرم!!!!
مامان:باشه پسرم!
و امیر مهدی با دقت بسیارشروع کرد و گوشی رو انداخت دور گردنش(به جای تو گوشش!)و دستشو گذاشت رو دست من که مثلا نبض منو پیدا کنه!!!و کافو دور دستم بست و شروع به باد کردن کرد...دیده بود بعد من پیچو اروم باز میکنم و عینا همین کارو کرد!!و تمام کارهارو با اینکه فقط یک بار دیده بود درست انجام داد...
مامان:اقای دکتر!!!فشارم خوبه؟
امیر مهدی:من اقای دکتر نیستم!!!من امیر مهدی ام!!!
مامان:پسرم مثلا تو الان دکتری میدونم اسمت امیر مهدیه!!!
امیر مهدی:نهههههههههههههههه!!!من اقای دکتر نیستم!!!امیر مهدی ام!!!
مامان:باشه پسرم!...نمیدونم چرا دلم درد میکنه اقای امیر مهدی!!!!
امیر مهدی:باشه !صبر کن!!!الان میام!!!
و امیر مهدی رفت تو اتاق و سرنگ رو برداشت اورد!!!
مامان:واییی نههههه!!چه اقای دکتر بدجنسی!!!
امیر مهدی با عصبانیت و جدیت:من اقای دکتر نیــــــــــــــــستم!!من امیر مهدی ام!!!
مامان :
و در حال خنده بودم که یک امپول نوش جان کردم!!!!
الهییییییییییییییی مامان فدای تو بشه قند عسلم انشاالله تو رو در بالاترین جایگاه معنوی و مادی ببینم.انشاالله به بالاترین مدارج تحصیلی دست پیدا کنی عزیزترینم و علمت همراه با عمل باشه گلم و همراه با تقوی و پاکی.انشاالله....