شیرین زبونیهای قند عسلم19
امیر مهدی در حال شیطنت بود و مرتب بهش گوشزد میکردم که اروم باشه و عاقبت:
مامان:امیــــــــــــــــــر مهـــــــــــــــدی!!!!
و ناگهان در کابینت محکم خورد به پام و
امیر مهدی:حقـــــــــت بود!!!!کابینت خورد به پات!!!!
مامان:
امیر مهدی در حال مکالمه با خودش:ایرانسل تفیض میده!!!
مامان:ایرانسل چی میده؟
امیر مهدی:تفیض!!!
بالاخره انقدر کلماتو زیرو رو کردم فهمیدم تفیض یعنی تخفیف!!!
حالا معنی کلمه رو فهمیدم اما معنی کل جمله رو نمیفهمم!!!
مامان در حال خیار شور خرد کردنه و امیر مهدی هم تند تند برای من خیارشورها رو نصف میکنه و میگه:مامان!پسر خوبی ام !!!کمکت کردم!!
بابایی خداحافظی کرد و رفت سرکار چند ثانیــــــــه بعد....
امیر مهدی:کاشکی بابا زود بیاد!!!
مامان:پسرم همین الان بابا رفت!!!!
من امروز و دیروز اف بودم و سرکار نرفتم اتفاقا هر دوروز هم مهمان داشتم اما من و گل پسر کنار هم بودیم و این بهترین و لذت بخش ترین اتفاق بود امیر مهدی هم مرتب میگفت :امروز ای سی یو نمیری؟...وقتی بعد از ظهر امیر نازنین میخواست بخوابه طبق معمول موهای منو گرفت تا بخوابه اما انچنان دست های کوچکش رو دور گردن من حلقه کرد و خوابید که اشک توی چشمهام جمع شد ...پسر نازنینم همیشه و همیشه دوستت دارم و برای ساعتهایی که تنهات میذارم شرمنده ات هستم گلم.