شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

شیرین زبونیهای قند عسلم18

1392/5/28 10:15
نویسنده : مامان سوده
282 بازدید
اشتراک گذاری

 قراربود  عمو احمد با خانمو دخترش فاطمه بیان خونه ما از صبح که امیر مهدی بیدار شد قضیه رو میدونست بعد از ظهر برای اینکه خوش اخلاق باشه گفتم برو بخواب تا شب سرحال باشی!

امیر مهدی:نههههههههه!فاتنه(فاطمه!)میاد نمیخوام بخوابم!

مامان:خب فاطمه شب میاد الان که نمیاد الان بخواب!!!

امیر مهدی:نهههههههه!

و تمام مکالمه انقدر تکرار شد تا امیر مهدی از خستگی خوابش برد.....

مامان:امیر مهدی میخواییم بریم خونه عزیزجون!

امیر مهدی:دستت درد نکنه مامان منو میبری پیش عزیز جون!!!

امیر مهدی برای کوچکترین چیزی این جمله دستت درد نکنه رو بکار میبره!!!!

امیر مهدی داشت سیدی ماداگاسکارو میدید اون روز هم قرار بود برای ما مهمان بیاد یک دفعه گفت مهمون امد مهمون امد گفتم نه پسرم هتنوز نیامده اند!!!اخر عصبانی شد و گفت:میگم میمون امد!منظورش شخصیت توی کارتون ماداگاسکار بود!

اون وقت قیافه مامان:خجالتخنده

هوا این چند روزه خیلی سرد شده متاسفانه بابا محمد خیلی گرماییه برعکس من.محمد خواب بود و من میخواستم کولرو خاموش کنم امیر مهدی گفت:خاموش نکنی!!!بابا گرمش میشه!

مامان:پسرم من سردمه!

امیر مهدی:نهههههههههه!!!!بابا گرمش میشه!!!

مامان:ای بابا پسرم اگه بابا گرمش میشه خب منم سردم میشه دیگه!!من گناه دارم!

امیر مهدی:نهههههههه بابا گناه داره!!!!

مامان:تعجب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

امیر مهدی و عمی
28 مرداد 92 12:22
سلام بر مادر و پسر بهتر از گل
وای خدای من میمونه خیلی جالب بود
امان از دست این پسرای بابایی
امیر مهدی ما هم هر کاری که باباش دوست داشته باشه در اولویته
عاشقتونم خیلی زیاد...


سلام بر عمه های نازنین و گل .....دوستتون دارم فراوون میبوسمتون
امیر مهدی و عمی
28 مرداد 92 12:24
سلام مامانی از بابت معرفی وبلاگ پرستاریتون و دادن رمز خیلی خیلی ممنونیم
دوستتون داریم دونه دونه ی دنیا


سلام عزیزم قابلی نداشت امیدوارم بخونید و لذت ببرید عزیزم.من عاشقتونم عمه های نازنین
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
28 مرداد 92 12:37
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ





مامان آروین (مریم)
28 مرداد 92 13:15
شنیده بودم دخترا هوای پدرشون رو دارن و پسرها هوای مامانشون . مثل اینکه برای من و شما برعکس اتفاق افتاده . به آروین هرچی خوراکی میدم اول میزاره دهن باباش به من هم اصلا نمیده ...... خدایا شانس بفرست


چی بگم به خدا واقعااااااااا


ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
28 مرداد 92 17:10
سلام سوده جونم خوبی ؟امیر مهدی جون خوبه؟
چه خبر ؟دلم خیلی براتون تنگ شده بود
چکار می کنید ببخشید دیر اومدم یاکمتر میام همین که میام نت باید صدبار بلند شم وبشینم از دست این وروجکها
هوا خوبه؟ بوشهر که شرجی هست داغونه



سلام عزیزم ممنون گلم دلم برات تنگ شده بود اینجا سرد شده عزیزم.
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
28 مرداد 92 17:12
امیر جون روز به روز شیرین زبونتر میشه فدات خاله جون
خوب حالا فاتنه اومد خونه؟ بازی کردن؟
امیدوارم همیشه شاد باشید وسلامت





مامان آروین
28 مرداد 92 21:26
قربون شیرین زبونیات پسر شیطون و بلا یه کم هم هوایه مامانی رو داشته باش
سوده جون پس من خیلی خوش شانسم آروینم همش هوای منو داره من همیشه در اولویتم


قربون گل پسر برم من.افرین به زیبا پسرم اروین جون.


مامان علی مرتضی
28 مرداد 92 23:29
سلاااااااااااام خوبین؟چه مکالمات شیرینی علی مرتضی هم اینطوری وکیل باباشه تا میام پیش باباش بابارو زود بغل میکنه میگه بابای خودمه
راستی شما کجایین که سردتونه وهوا سرد شده مگه اهواز نبودین؟


سلام عزیزم اهواز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نه!!!!!!!!!!!!!!من کرمانم عزیزم.