شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

شیرین زبونیهای قند عسلم13

1392/5/12 17:15
نویسنده : مامان سوده
250 بازدید
اشتراک گذاری

امیر مهدی عزیزم امروز در جواب من که صداش زدم گفت:

مامان:امیر مهدی!

امیر مهدی:جان! مامان!!!!!!بغل

مامان:قلبماچ

واییییییییییی که من از خوشحالی مردمممممممم!!!!!

قربون جان گفتنت برم الهیییییییییی!!!

کمک های گل پسر شامل تی زدن!!!ظرف شستن و ...ادامه داره و بعد از هر کار میگه:

امیر مهدی:مامان!کمک کردم!!!!لبخند

مامان:فدات بشم الهییییییییی!!!!قلب

دیروز عصر امیر مهدی شیشه شیرشو اورد بالشو گذاشت وسط سالن به من گفت:

امیر مهدی:مامان!مو بده!(چون عادت داره همیشه موی منو میگیره)!

مامان میخواست با نت کار کنه و بنابراین بهش گفتم بالششو بیاره کنار مبل !چون وسط سالن روبه روی دریچه کولره و سردش میشه!

امیر مهدی سریع رفت کنار شیشه و مثلا وانمود کرد داره پنجره رو میبنده و بعد گفت:بیا مامان!پنجره رو بستم!بیا اینجا بخواب!!!

و اما مامان تنبل بازم گفت:نه پسرم !پنجره رو نگفتم دریچه کولرو گفتم!

اینبار اقای زرنگ رفت رو مبل و از اونجا که دریچه کولر نزدیک سقف و بالاست دستشو دراز کرد که مثلا داره دریچه رو میبنده!!!بعد هم گفت:بیا بخواب دیگه !بستم!!!!

مامان هم شدیدا مبهوت از این همه زرنگی و تسلیمممممممم!!!!!....

واکنش امیر مهدی در برابر حمام رفتن دیگران:

امیر مهدی:منم بیا !منم بیام حمام !عرق زدم!!!!چشمک

قربون پسر گل و تمیزو عشق حمام برم من!

و اما این بار یانگوم به جای اوشین شروع شده و بعد از اینکه ما حسابی به واکنشهای امیر گلم به خاطر اینکه ادای چشم ژاپنی ها رو در میاورد میخندیدیم حالا....

یانگوم شروع شد و امیر مهدی بلافاصله گفت:مامان مامان!!!کانگون(یانگوم)!!!شروع شد!!!!خنده

واییی خدایا من فقط یک بار اسم یانگومو جلوی امیر بردم فدای پسر باهوش و بادقتم برم من!ماچ

به محض شنیدن زنگ پیامک من میگه:مامان!زنگ زدن!!!

به هیچ عنوان به کسی اجازه نمیده به گوشی من و وسایل من دست بزنن حتی بابایی!!!تشویق

دیروز داشتم به امیر مهدی ناهارشو میدادم با محبت زیاد گفت:مامان!بخور!!!

مامان:امیر گلم من روزه ام!

امیر مهدی:مامان!من روزه نیستم؟

مامان:نه پسرم!

امیر مهدی با گریه:چراااااا منم روزه ام!!!

مامان:خیلی خب پسرم باشه تو هم روزه باش ولی ناهارتو بخور!!!تعجب

دیشب بابایی داشت میرفت برای احیا و امیر مهدی هم گریه میکرد میخواست بره حالا غافل از اینکه مامان به خاطر گل پسر نمیتونه بره و باید تو خونه مراسمو انجام بده!بابا هم برای اینکه الکی گل پسرو گول بزنه گفت:امیر مهدی!چرا لباس مشکیتو در اوردی؟چون درش اوردی دیگه نمیبرمت!!!

امیر مهدی:بابا!خیس شد درش اوردم!!!

بابا:خب طوری نیست بذار خشک بشه فردا بپوش فردا میبرمت!!!

امیر مهدی هم سریع رفت لباسشو اورد و گفت:دیگه خشک شده!!!مامان!بپوش الان بریم!!!!لبخند

 شیفتم تموم شد داشتیم با بابایی و امیر طلا می امدیم خونه امیر مهدی به محض اینکه درو باز کردیم و و وارد خونه شد گفت:یا الله!!!!(واییییییییی فدات بشممممممممم مرد خونه!)

امیر مهدی خطاب به بابا وقتی میفهمه داره سرشو کلاه میذاره!میگه:بابا!دروغگو نگو(دروغ نگو!)الکی نگو!!!!خنده

امیر مهدی دو سه روزه داره با مهد جدیدش عادت میکنه دیروز صبح رفتم دنبالش و امد دم در و گفت:مامان !من گریه نکردم !نی نی گریه میکنه !من که میام مدک(مهدکودک )!!!گریه نمیکنم من بزرگ شدم!!!!

 

مامان:فدای تو بشممممممممممم عسلممممممم اقا شدی ماشاالله هزار ماشاالله!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

امیر مهدی و عمی
12 مرداد 92 14:35
سلام سلام صد تا سلام
مامان سوده مهربون خوبید؟ سلامتید؟گل پسری خوبه؟
عزیزم دوست دارم


سلام به روی ماهتون مابیشتر دوستتون داریمممممممممممم


امیر مهدی و عمی
12 مرداد 92 14:37
باریکلا پسر زرنگ بلاخره مامانی مجبور کردی تسلیم شه و از پای پاشه
.
.
.
خوب بچه مو میخواد دیگه
راستی وقتی شیفتید امیر مو نداره چیکار میکنه؟


واییییییییی عمه گلم دلم کباب شد پسرم تنهاست وقتی مامان نیست مو هم نیست به باباش میگه تو مو نداری!!!!چون موهای بابا کوتاهه!!!
امیر مهدی و عمی
12 مرداد 92 14:40
ای قربون این بزرگ مرد کوچیکم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم با یا الله گفتنش ای جونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
خدا حفظت کنه نازنینم.
می بینم که بابایی هم خوب سر گل پسری هم گول میماله ها






امیر مهدی و عمی
12 مرداد 92 14:40






بابای یسری جان
12 مرداد 92 14:58
با سلام
مثل همیشه ، جالب بود و بامزه
مخصوصا قسمت کانگون رو که خوندم کلی خندیدم
الهی بگردم ، این پسر با نمکمو ، به امید روزی که یسری منم صحبت کنه
برای امیر مهدی پسر تابستانی ام که هیچگاه تمام نمی شود .


سلام پدر مهربان امیدوارم لحظه به لحظه شاهد رشد و بالندگی یسری عزیز باشید انشاالله.
امیر مهدی و عمی
13 مرداد 92 14:38
وای شرمندم که باعث ناراحتید شدم
ببخشید
ولی در عوضش وقتی خونه هستیدحسابی هوای موهاتونو داره



عمه گلم دشمنت شرمنده قربون قلب مهربونتون برم الهیییییییییییییییی.
وقتی خونه ام کچلم میکنه!!!!!!
مامان آروین
14 مرداد 92 2:27
ماشالا به گل پسر حسابی شیطون و شیرین ربون شدی و آتیش میسوزونی الهی همیشه تنت سالم باشه و شاد باشی


لباس ابی یادته؟؟؟!!!!!!عاشقتون مامان و پسر!
مامان رهام
18 مرداد 92 19:43
شیرین عسل دیگه