شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

شیرین زبونیهای قند عسلم12

1392/5/6 17:29
نویسنده : مامان سوده
222 بازدید
اشتراک گذاری

بابا داشت امیر مهدی رو رو دستش بلند میکرد و مینداخت بالا دوباره میگرفتش!

منم حرص میخوردم و میگفتم :نکن محمد !!!!خطر داره!

محمد هم گفت:تازه کجاشو دیدی!امیر مهدی !الان میخواییم مامانتو هم بندازیم بالا!

امیر مهدی:نمیشه !مامان گندهه!!!زبان

مامان و بابا:قهقهه

فدات بشم به چه نکاتی توجه داری عزیزم !تو هم غذا بخور زود گنده(بزرگ)بشی نازنینم!

دیشب امیر مهدی میرفت تخمه ها رو از تو ظرف روی یک میز میاورد میریخت این ور اون ور!!!کلافه

مامان:نکن امیر جان!!!!نگران

امیر مهدی هم پسر خوبی شد و بعد از دو سه بار تذکر شروع کرد به جمع کردنشون.یکی از تخمه ها روی قالی مونده بود حوصله نداشتم برم بذارمش تو ظرف پوستش کردم و خوردمش!!!!امیر مهدی هم ندید تا اینکه امد کنارم و گفت:

امیر مهدی:مامان!چی خوردی؟دهنت بوی چی میده؟؟؟؟خنده

مامان:تخمه خوردم پسرم!!!!قهقههقهقهه

عزیز دل مامان عجب حواس جمعی داری گلم ماشاالله حواست به همه چیز هست یاد اون روزی افتادم که ژله خوردم و قبلا ماجراشو نوشتم اون روز هم حواسش بود که من بوی ژله میدم!!!!

مامان:امیر مهدی بگو پرتقال!

امیر مهدی:پرتلاق!!!!!

مامان:قهقهه

امیر مهدی از بس با کلیدها بازی میکنه که لامپ دستشویی سوخت!

دیروز میخواست بره دستشویی و تاریک بود و میگفت:

امیر مهدی:مامان برق سوخته!!!تاریکه!خطرناکه!من میترسم!س و س ک میاد!!!!!قهقهه

مامان:خب پسرم از بس با کلید بازی کردی سوخت!

امیر مهدی:مامان !کی سوزونده؟من؟

مامان:اره عزیزم تو سوزوندی!

امیر مهدی:گریه

مامان:خب چرا گریه میکنی؟من چیزی نگفتممممممممم!!!

امیر مهدی با گریه :من نسوزوندمممممممم!!!!گریه

مامان:خب اشکالی نداره سوخت که سوخت فدای سرت پسرم!

امیر مهدی با عصبانیت:فدای سرت نگو!حرف بد نزن!!!!تعجب

مامان:فدای سرت حرف بدی نیست پسرم!!!باشه تو نسوزوندی!چرا عصبانی هستی؟

امیر مهدی:قهر

فدات بشم عزیزم عاشقتم یک دنیا و میبوسمت هزار تا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

امیر مهدی و عمی
6 مرداد 92 14:51
مامانی خوب چرا قایمکی تخمه میخوری
آخ دلم حوس تخمه کرد
هو کو تا افطار؛تا افطار کنیم وقت به تخمه نمیرسه
بگذریم
.
.7.
مامانی پس گل پسر شما هم مثل امیر دل نازک هستن
هنوز هیچی نگفته گریمون میگیره

از دست امیر مهدی مگه میشه قایمکی خورد ابروی ادمو میبره!!!]