خاله فرزانه
سلام عمر و نفس مامان!امشب یکی از همکارای گلم خاله فرزانه با شوهرش خونه مون شام دعوت بودند.شما هم حسابی اتش سوزوندی نفسمممم!!!!!!!اخر شب که رفتیم برسونیمشون خونه من و تو هم با بابایی رفتیم و تو تو راه از خستگی خوابت برد عزیزم .امشب خیلی خوش گذشت گلم .من فرزانه رو خیلی دوست دارم چون هم شهری مامانم است و یک جورایی هم هم شهری بابام!!!میپرسی چرا؟چون هم اصفهانی و هم شمالیه!!در ضمن دختر خیلی عاقل و فهمیده ای هم هست.امیدوارم به اون و شوهرش هم امشب خوش گذشته باشه.یک جا میوه ای خوشگل هم برای من و بابایی اوردند که دستشون درد نکنههههه .بابایی هم تا تونست همش شوخی کرد و خندیدیم.من برای شام سوپ جو و کشک بادمجون و بوقلمون و مرغ و قرمه سبزی درست کرده بودم که فرزانه هم بزرگواری کردو کلی از دست پخت من تعریف کرد.ممنون فرزانه جونم.نوش جوننننننننننننننننننننت.