فیونا!!باز هم شرک!!!!
سلام شکلات گلاسه مامان!!!امروز یک مختصر برف اینجا باریده اما هوا خیلی خیلی سرده و باد خیلی شدیدی هم میاد .چه میشه کردفقط سوز و سرماش مال ما وبرف و بارونش جای دیگهههه!(غر زدم مامانیییی!!!)به هر حال مامان امشب شبکاره و پیش تو نیست ابنباتم.دلم از حالا برات تنگ میشه.امروز بعد از ظهر میخواستم بخوابونمت حاضر نبودی تلویزیونو خاموش کنم چون داشتی طبق معمول "شرک"!!!!میدیدی.رفتم تو اتاق خودمو زدم به خواب امدی کنارم دراز کشیدی و بغلم کردی و تلویزیون روشن بود .بالاخره بابایی هم که تو سالن خوابیده بود بیدار شد و داشت از فلاکس چایی رو که براش تازه درست کرده بودم میریخت تو لیوان.یک دفعه گفتی:بابا بیداره!!!گفتم :تو بخواب پسرم.بابا چاییشو خورد و جوری که متوجه نشی بهش گفتم تلویزیونو خاموش کنه اما تو فهمیدی و .......دیگه هیچی شروع شد.....گفتم:مامانی شرک رفت لالا !تو بخواب .بیدار شدی شرک ببین.محمد داشت خداحافظی میکرد تا بره گفتم محمد بیا تو اتاق کارت دارم!میخواستم برای شب باهاش هماهنگ کنم تا تو سرما نبرمت و بابا بیاد خونه نگهت داره و من برم بیمارستان.بابایی گفت:چی کارم داری از همینجا بگو!گفتم:محمدددددد!!!بیا دیگههههه!!!!محمد امد تو اتاق گفت:تو هم مثل "فیونا"(زن شرک)شدی!!!!واییییییییییییییی مردم از خنده!!!!دیگه همینو کم داشتیم!تهاجم فرهنگی شرک رو ببین!!!!بابا هم تحت تاثیر قرار گرفتتتتت!!!!!!!!!!!!!!از دست تو گل پسر با این شرک!!!!!