شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

شیرین زبونیهای قند عسلم24

1392/6/11 23:23
نویسنده : مامان سوده
334 بازدید
اشتراک گذاری

من و گل پسر داشتیم میامدیم خونه هوا تاریک شده بود امیر مهدی گفت:مامان!!!شلاقق(شقایق)میگه تاریکی که ترس نداره!!!!

مامان:اره پسرم!بغل

امروز صبحکار بودم چون تعطیل بود بابایی با امیر مهدی رفته بودن خونه مامان بابایی اتفاقا امیر محمد پسر عمه امیر مهدی که دو ماه از امیر مهدی کوچکتره اونجا بود عمه فروغ از بندر سیدی باب اسفنجی برای امیر مهدی اورده بود چون میدونه امیر عاشق سیدیه باب اسفنجیه اما امیر محمد نذاشته بود سیدی رو بدن امیر مهدی و گریه کرده بود منم خبری از ماجرا نداشتم تا اینکه بعد از شیفتم امیرمهدی رو دیدم و بهم گفت:مامان! سیدی باب اسفنجی و پلنگ صورتی رو امیر محمد به من نداد انقدر گریه کرددددد!!!!!

مامان:طوری نیست پسرم خودت که سیدی باب اسفنجی داری.

و تا شب انقدر این جمله رو امیر مهدی تکرار کرد و کردو کرد تا خوابش برد!!!!

مامان برای دل نازک و عشق باب اسفنجیت بمیره الهیییی نفسم!این چه باب اسفنجی شد که شما بچه ها عاشقشین!

امیر مهدی شدیدا سرماخورده امشب گفت مامان اب میخوام!

رفتم یک لیوان اب دادم بهش خورد بعد استینهاشو زد بالاو ...

سریع فهمیدم میخواد دست بزنه تو اب و بازی کنه..گفتم :مگه تو سرما نخوردی؟

امیر مهدی:تب و لرز میکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟لبخند

مامان:تعجب

بابا محمد خسته بود از سر شب خوابید دیدم داره دیر وقت میشه بیدارش کردم شام بخوره تا گرسنه نخوابه اما گفت :من شام نمیخورم.

امیر مهدی خطاب به بابا:نمیخواهی شام بخوری؟اسفاخ(استفراغ)میکنی؟باید غذا بخوری قوی بشی!!!

بابا:خمیازه

امیر مهدی:اگه غذا نمیخوری پس بخواب!!!

بابایی همون موقع دوباره خمیازه کشید و گوشه چشمش یک کم اشک جمع شد...

امیر مهدی هم رفت سریع دستمال اورد و داد بابا و گفت:چرا اشکت میریزه؟؟؟سوال

و دوباره تمام دیالوگ مربوط به چرا شام نمیخوری مرتب تکرار شدددددددددد................مژه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

امیرمهدی و عمی
12 شهریور 92 0:00
سلام عزیزم
ماشااله به این پسر نازنین و دوست داشتنی قربونت برم من
اولا به شرک علاقه مند بود حالا به باب اسفنجی علاقه مند شده؟


سلام به روی ماهتون ای خواهررررررررر از دست این شخصیت های کارتونی شرک که دیگه سردسته شونه
مامان آروین (مریم)
12 شهریور 92 9:43
اسفاخ گفتنش خیلی بامزه بود . این وروجکها خودشون همه چی رو میدونن که مثلا غذا بخوری قوی بشی اما نمیدونم چرا خودشون عمل نمی کنند .
امروزه هرکی بچه داره سرماخورده ٰ‌آخه ما فکر میکنیم هنوز تابستونه در صورتیکه دم غروب خیلی هوا خنکه .....
الهی قربونش که عاشق باب اسفنجیه .
من تا الان برا آروین سی دی یا کارتن نگذاشته ام . صبحا که مهده ٰ‌عصرا خونه مامانم خوابه و شبها با من بازی میکنه . دوست دارن تا 2 سالگی عادتش ندم حالا نمیدونم کار خوبی میکنم و یا اشتباه کردم . آروین هم به تلویزیون علاقه ای نداره


اره راست میگی عزیزم سیدی فایده نداره اما ما چون حیاط نداریم بچه تفریحی نداره باید با چیزی سرگرم بشه خودش هم از بچگی علاقه داشت
امیر مهدی و عمی
12 شهریور 92 14:43
ای جون دلم
حالا امیر ما دست از پلنگ صورتی بر نمیداره


بیچاره مامان سوده
امیر مهدی و عمی
12 شهریور 92 14:44
مهربون مامان
انشااله که حالتون بهتره و از دل نگرانیتون کاسته شده؟
خیلی نگرانتون بودم


خدا منو بکشه نگرانتون کردم....التماس دعا...
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
13 شهریور 92 17:00
_______(¯`:´¯)
_____ (¯ `•✦.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯)
(¯ `•✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•✦.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
-_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
-----_____---_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
----____-----_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
___|___|___|_____|___|___|___|___
__|___|___|____|___|___|____|__|__
___|___|___|____|___|___|_|__|___|_
__|___|___|____|___|___|___|___|__
سلام خاله جونم ... من واقعا شرمندم ک خیلی دیر بهت سر میزنم. مطمئنم مامانی درکم میکنه ... آخه مامانا میدونن این روزا با ی نینی از نوع پسمل و شیطون چی ب روزمون میاد... این گلهارو هم واسه اینکه از دلت در بیارم برات آوردم...
مطالبی ک قبلا نخونده بودم رو خوندم... دلم خواست اینجا بودی منم صدا میکردی خاله شلاقق
خخخخخخخخخخ بوس واسه شیرینیات


وایییی چه گلهای قشنگی خاله شلاقق!!!!دست گلت درد نکنه
مامان اهورا
13 شهریور 92 18:14
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس برا امیر مهدی جون به خاطر شیرین زبونی هاش






نیلوفر
16 شهریور 92 0:49
سلام،با این آدرس لینکتون کردم...
ببخشید بنا به دلایلی مز رو عوض کردم تو پست اطلاعیه گفته بودم...
خصوصی


سلام ممنون گلم
بابای یسری جان
16 شهریور 92 15:33
با سلام
قبل از هر سخنی بایستی عذز خواهی داشته باشم من باب تاخیر زیادم که باعث شده بود کمتر به سراغ پسر گلم بیام ، اما به هر حال خوشحالم که این همه مطلب رو یکجا تونستم بخونم و روح و جانم تازه شد از این همه سادگی و یکرنگی پسر گلم .
و تشکری دارم ازباب روزهایی که به سراغ دخترم می آیید و علیرغم دیر به دیر آپدیت شدن وبلاگش ما را سرشار از نظرات نابتان می کنید .
برای امیر مهدی اقاقیای سفید ما


با سلام برایتان ارزوی موفقیت روزافزون دارم...من الله توفیق.
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
17 شهریور 92 16:51
سلاام سوده جون ببخشید تآخیر داشتم آخه محمدرضا به شدت اسهال داشت تا حدی که پاهاش سوخته بود گرفتارش بودم نتونستم بیام دلم حسابی پیشتون بود
راستی از راهنماییتون ممنون اصلآ به ثبت موقت دقت نکرده بودم راحت شدم ممنون عزیزم



سلام عزیزم بمیرم الهی الان چطوره؟
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
17 شهریور 92 16:53
ماشالله به امیر مهدی جونم که هروز وشب برا مامان بابا برنامه های خوبی داره حسابی ذوق زده وبشاششون می کنیاااااااااا افرین عزیزم

همیشه شاد باشید


فدات بشم عزیزم انشااله همیشه شاد باشی گلم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
17 شهریور 92 16:55
الهی فدات خاله جون که امیر محمد باب اسفنجیتو بهت نداد می دونم چقدر باب اسفنجی رو دوست داری عین فاطمه من که حتی پتوش هم عکس باب اسفنجی روشه عیب نداره خاله خودت که بهترشو داری


خدا نکنه خاله گلم.وایییییی چه پتوی نانازی امیر ببینش عاشقش میشه