شیرین زبونیهای قند عسلم11
امیر مهدی علاقه خاصی به شکلاتهای با پوست زرد داره!!!امروز صبح یکیشونو باز کرد و خورد...
امیر مهدی:مامان!شکلات زرد خوردم!انقدر خوشمزه بود!!!!(انقدرش کشته منو!!!!)
مامان:
امروز داشتم اشپزخونه رو میشستم امیر مهدی زود دمپایی پوشید امد و امد پیشم همش می امد هر جا رو میشستم همونجا میپرید این ور و اون ور!منم که حریفش نیستم و اما...
امیر مهدی:مامان!تو دست و پای منی!!!!اه!
مامان:
قربون اون سر و زبونت برممممممم!!!!ماشاالله !سریعا پیشدستی میکنه میگه من تو دست و پای اونم!!!!
تلفن زنگ زد و دوستم بود با هم صحبت کردیم وقتی خداحافظی کردم ...
امیر مهدی:مامان!کی بود؟با کی حرف زدی؟
مامان:دوستم بود پریسا .
ای خدا !ماشاالله به گل پسرم حواست به همه چی و همه جا هست عزیزم.
امیر مهدی تازگیها میره ژل مو برمیداره میزنه به سرش!!!
مامان:امیر مهدی جان!چی به موهات زدی پسرم؟
امیر مهدی:ژله!!!
مامان:ژله نیست پسرم !ژل مو باید بگی!
امیر مهدی:نهههههههههه!ژله نیست!خمیر دندانه!!!(چون قوطیش شبیه خمیر دندانه!!!!)
توضیح راجع به شکلاتهای پوست زرد!این شکلاتها رو اولین بار تو خونه عزیز جونش (مامان من)خورد و از اونجایی که خاله شقایق و عزیز جون علاقه بیش از اندازه به گل پسر دارند مرتب براش میخرند اما ماجرای خریدنشون جالبه!
خاله شقایق میگفت یک روز رفتم شیرینی فروشی پاکت گرفت تا شکلات بخرم و پشتمو کردم به اقای شیرینی فروشه و تند تند این شکلات زردها رو جمع کردم و ریختم تو پاکت تا جاییکه یک دونه هم شکلات زرد نموند !با خودم گفتم اگه ببینه من دارم فقط پوست زردها رو برمیدارم چه فکری راجع به من میکنه؟ابروم میره!!!!
خاله شقایق:عشق گل پسر ما رو به چه کارهایی که وادار نمیکنه!!!!